عاشقی جانم گرفت و جان و جانانم تویی

عاشقی جانم گرفت و،، جان و جانانم تویی
زین سبب شکی ندارم،، دین و ایمانم تویی

من‌به دور ازچشم توسودای دیگر را نخواهم
زخمی این روزگارم درد و درمانم تویی

من جدا از تو نبودم یکدمم در خاطرات
خاطره ها، گفتنی ها راز پنهانم تویی

دل کجا منزل کند تاروی تو پیدا شود
شعر ها من از تو گویم شور دیوانم تویی

هرشب ازدل باخدا صحبت زرویت میکنم
با خدا عهدی بکردم عهد و پیمانم تویی

سوز های ناله ام رادفتر و شعرم شنید
بیت بیت هر غزلها قافیه دانم تویی

آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی
من درون خود شکستم حبس زندانم تویی
دیدگاه ها (۱)

تا تو نقاش دل تنگ منی، دقت کن... برگ ها را نکنی زرد! دلم م...

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابی‌وفا حالاکه من افتاده‌ام ا...

دلت به چی خوشه ؟؟

.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط