دوستان روی عکس آیدی اینستام هستش دوست داشتین فالو کنین
دوستان روی عکس آیدی اینستام هستش دوست داشتین فالو کنین
دوستای چپ دستت رو تگ کن
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که نتوانستم مانند خواهر و برادرم، با چاقو میوه پوست بکنم. هم اکنون هم که چاقوی دو لبه آمده، توان یادگیری من مانند سابق نیست!
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که باید چهار انگشتم را در سوراخ دستگیره قیچی وارد میکردم در حالی که به اندازه یک شصت جا داشت!
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که در ترسیم اشکال هندسی، درجه بندی خط کش مدام در زیر انگشتانم گم میشد.
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که دیدم دستم به راحتی دیگران در جیب پیراهنم نمیرود.
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که انگشتم بر روی دکمه دوربین میلرزید. چون دست راستم بر روی دکمه قرار گرفته بود.
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که روی صندلی های تکی نمیتوانستم صاف بنشینم.
وقتی خواستم با برنامه های حسابداری کار کنم، فهمیدم که تمام اعداد صفحه کلید را بی رحمانه زیر دست راست گذاشته اند. هنوز هم با هر کلیک چپ روی ماوس، اقلیت بودن به یادم میآید.
زمانی که فهمیدم در اقلیت هستم، همزمان فهمیدم که باید اقلیت بودن را پذیرفت. بیشتر که فکر کردم فهمیدم که در گروههای اقلیت دیگری نیز عضوم. فهمیدم که در جامعه، مذهب، جهان، تمدن و … نیز جایگاه اقلیت را اشغال کرده ام. و پذیرفتم که این زندگی حداقلی را بپذیرم، بسوزم و بمیرم
دوستای چپ دستت رو تگ کن
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که نتوانستم مانند خواهر و برادرم، با چاقو میوه پوست بکنم. هم اکنون هم که چاقوی دو لبه آمده، توان یادگیری من مانند سابق نیست!
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که باید چهار انگشتم را در سوراخ دستگیره قیچی وارد میکردم در حالی که به اندازه یک شصت جا داشت!
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که در ترسیم اشکال هندسی، درجه بندی خط کش مدام در زیر انگشتانم گم میشد.
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که دیدم دستم به راحتی دیگران در جیب پیراهنم نمیرود.
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که انگشتم بر روی دکمه دوربین میلرزید. چون دست راستم بر روی دکمه قرار گرفته بود.
زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که روی صندلی های تکی نمیتوانستم صاف بنشینم.
وقتی خواستم با برنامه های حسابداری کار کنم، فهمیدم که تمام اعداد صفحه کلید را بی رحمانه زیر دست راست گذاشته اند. هنوز هم با هر کلیک چپ روی ماوس، اقلیت بودن به یادم میآید.
زمانی که فهمیدم در اقلیت هستم، همزمان فهمیدم که باید اقلیت بودن را پذیرفت. بیشتر که فکر کردم فهمیدم که در گروههای اقلیت دیگری نیز عضوم. فهمیدم که در جامعه، مذهب، جهان، تمدن و … نیز جایگاه اقلیت را اشغال کرده ام. و پذیرفتم که این زندگی حداقلی را بپذیرم، بسوزم و بمیرم
۱.۲k
۲۲ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.