𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت سوم

ویو جیسونگ
جیسونگ:من حرفای توی اتاقتو شنیدم(لبخند)
مینهو:چ..چی واقعا ، خب حالا که میدونی نظرت چیه ؟
جیسونگ:خب من دوستت دارم ولی نمیدونم اخه به هیچ کسی علاقه نداشتم ولی..نمیدونم حس متفاوتی نسبت به تو دارم نمیدونم عشقه یا نه آخه فکر کنم..اولین باره عاشق میشم
ویو مینهو
تا اومدم خوشحال بشم یاد پدرم افتادم که بخاطر اختلاف طبقاتی یا نمیزاره یا اگرم بزاره جیسونگ رو اذیت میکنه
مینهو:خیلی خوشحالم از الان به بعد ما با همیم ولی تا زمانی که بهت نگفتم به کسی نگو
جیسونگ:خب..من نمیدونم اصلا این چه حسیه شاید اصلا یک حس دیگه ای غیر عشقه
مینهو:منم اولین باره عاشق میشم و چون اولش نمیدونستم چه حسیه از اجوما(خدمتکار قصر که مثل مادرشه)پرسیدم و گفت عاشق شدم تو هم برو پیشش باهاش صحبت کن
جیسونگ:باشه میرم ازش میپرسم
مینهو:باشه برو ازش بپرس منم میرم اتاقم
جیسونگ:س..سلام راستش..میشه در مورد یک چیزی کمکم کنیم؟
آجوما:بله پسرم بشین اینجا چیزی میخوری برات بیارم ؟
جیسونگ:ممنون نیاز نیست راستش..میخواستم راجب اولین بار عاشق شدن بدونم
آجوما:تپش قلب داشتن و حس متفاوتی داشتن نسبت به اون فرد و حساس بودن روی اون فرد و این چیزا حالا بگو عاشق کی شدی کلک
جیسونگ: همه ی این ویژگی ها رو دارم جز تپش قلب
اجوما:خب این نشون میده که دیگه استرس نداری و خوبه این زمانی که اعتراف رو رد نمی‌کنند دیگه تپش قلب تموم میشه تو اعتراف کردی یا اون ؟راستی نگفتی کی هست ؟

اینم یک پارت طولانی برای شما ♡