شهدا
.
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
شهیدی که حاضر شد سرش بره
ولی عملیات( فتح المبین ) را لو نده
تک فرزند بود و عزیز دل خانواده
١٧ ساله و به شش زبان دنیا کاملا مسلط بود
یه روز اومد به مادر گفت میخوام برم جبهه
مادر گفت تو عصای دست منی ، نرو
عباسعلی میگه : امام گفته
و مادر ولایت مدار ، مطیعانه ، میگه: پس برو
توی جبهه میخواستن یه کار بی خطر و یا پرسنلی بهش بدن
اما خودش میگفت : گردان تخریب
یه روز شهیدخرازی گفت : چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رود خونه دوویرج رو منفجر کنند
پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود
قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت : به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید
فقط پل رو منفجر کنید و برگردید
اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره
و تخریبچی ها رفتند
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده
یکی شونم برنگشته
اونایی که برگشته بودند گفتند : نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد
زمزمه لغو عملیات مطرح شد
گفتند : ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت :
حاج حسین ، عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده
سرش بره زبونش باز نمیشه
برید عملیات کنید
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم
رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی حتی سر هم نداشت پسر عموی عباسعلی اومد و گفت : این عباسعلیه
گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه
اسرای عراقی میگفتند : روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند
در اصل عباسعلی به نمایندگی از همه همرزمانش ، به تمامی عالم این حقیقت را که ما برای مکتب ، دین ، رهبر ، ناموس و مملکت سر میدهیم
اما شرف نمیدهیم را بیان کرده بود
و لیکن هر کسی ما ، نسل ما و کودکان ما را بخواهد بشناسد همین یک خاطره برای آنان بس است.
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#رفقای_شهیدم
#رفیق_شهیدم_حسن_حسن_زاده_سرای
#حسن_ختام_عاشقی
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
شهیدی که حاضر شد سرش بره
ولی عملیات( فتح المبین ) را لو نده
تک فرزند بود و عزیز دل خانواده
١٧ ساله و به شش زبان دنیا کاملا مسلط بود
یه روز اومد به مادر گفت میخوام برم جبهه
مادر گفت تو عصای دست منی ، نرو
عباسعلی میگه : امام گفته
و مادر ولایت مدار ، مطیعانه ، میگه: پس برو
توی جبهه میخواستن یه کار بی خطر و یا پرسنلی بهش بدن
اما خودش میگفت : گردان تخریب
یه روز شهیدخرازی گفت : چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رود خونه دوویرج رو منفجر کنند
پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود
قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت : به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید
فقط پل رو منفجر کنید و برگردید
اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره
و تخریبچی ها رفتند
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده
یکی شونم برنگشته
اونایی که برگشته بودند گفتند : نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد
زمزمه لغو عملیات مطرح شد
گفتند : ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت :
حاج حسین ، عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده
سرش بره زبونش باز نمیشه
برید عملیات کنید
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم
رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی حتی سر هم نداشت پسر عموی عباسعلی اومد و گفت : این عباسعلیه
گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه
اسرای عراقی میگفتند : روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند
در اصل عباسعلی به نمایندگی از همه همرزمانش ، به تمامی عالم این حقیقت را که ما برای مکتب ، دین ، رهبر ، ناموس و مملکت سر میدهیم
اما شرف نمیدهیم را بیان کرده بود
و لیکن هر کسی ما ، نسل ما و کودکان ما را بخواهد بشناسد همین یک خاطره برای آنان بس است.
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#رفقای_شهیدم
#رفیق_شهیدم_حسن_حسن_زاده_سرای
#حسن_ختام_عاشقی
۷۹۴
۰۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.