تیر برقی چوبی ام در انتهای روستا
تیر برقی چوبیام در انتهای روستا
بیفروغم کرده سنگ بچههای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا میکاشتند
پیکرم را بوسه میزد کدخدای روستا
حال اما خودشنیدم ازکلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا..!
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته
بد نگاهم میکند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت حرفی نیست؛ اما کدخدا
تیر سیمانی نمیگردد عصای روستا!
#کاظم_بهمنی
ببخشین که کم بهتون سرمیزنم ..حال دلم بهتر بشه
لطفتون جبران میکنم🌷
بیفروغم کرده سنگ بچههای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا میکاشتند
پیکرم را بوسه میزد کدخدای روستا
حال اما خودشنیدم ازکلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا..!
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته
بد نگاهم میکند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت حرفی نیست؛ اما کدخدا
تیر سیمانی نمیگردد عصای روستا!
#کاظم_بهمنی
ببخشین که کم بهتون سرمیزنم ..حال دلم بهتر بشه
لطفتون جبران میکنم🌷
۹۵۰
۱۳ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.