شوهر دو روزه. پارت روال زندگی
تهیونگ بقلم گرفت...دیگه اروم بودم...بلاخره خوشحالم...بلاخره دارم رنگ خوشبختی رو میبینم
تهیونگ موهام رو شونه کرد و پرسید: چجوری دوست داری ببندمشون؟
لبخند زدم: موهامو برام بباف🙂❤
تهیونگ موهام رو میبافت که یهو یه فکری زد به سرم...
ا. ت: تهیونگگ نظرت چیه موهامو رنگ کنم!؟
تهیونگ: نخیر!
ا. ت: وا چرا!؟
تهیونگ: ا. ت....من تو رو همینجوری طبیعی دوست دارم...نمیخوام مثل اون دخترایی بشی که مصنوعین!
خندیدم: باشه
گوشیمو گرفتم دستم و لایو م رو شروع کردم.
لبخند زدم: سلام سلام قشنگااا
کامنت ها شروع شد: سلامم ا. تتت سلااممم سلااممم سلام عزیزممم واییی چقد خوشگلیییی
تهیونگ از پشت سرم بهشون دست تکون میداد... مثل فرشته...میدونستم همه چشما روشه...اون میدرخشید...همیشه! وقتی هم که اجرا میکنه انگار توی چشماش نوشته "به من نگاه کنید"
تهیونگ بقلم کرد و گفت: چیزی میخوای برات بیارم بخوری؟
خندیدم: نه ممنون
ولی کامنت ها همه داشتن خودشون رو میکشتن که براش خوراکی بیار😂
خندیدم: باشه برام خوراکی بیار
تهیونگ: چشمم مادمازل!!!
نگاهش کردم...عشق رو توی چشماش خوندم...
تهیونگ رو به گوشیم گفت: ا. ت همش بهم دشتور میدهه🥺💔(بچگونه گفت)
با تعجب بهش نگا کردم: تهیونگ!؟
تهیونگ شروع کرد به خندیدن: شوخی کردممم
بلند شدم: مطمئنی!؟؟؟ من کی بهت دستور دادم!؟ 😂
تهیونگ برای اینکه بیشتر حرصم دربیاد گفت: همیشه
با حرص به سمتش رفتم که یهو محکم منو گرفت بقل و بردم توی هوا....!
منو چرخوند و چرخوند و دراخر براید استایل گرفتمو....منو بوسید!
وقتی منو گذاشت زمین حسابی سرخ شده بودم...اصن نمیتونستم به تهیونگ نگاه کنم...
تهیونگ هیچی...لایو هنوز روشن بوددد!!!!
خاک برسرممم تهیونگگگگ
سریع رفتم سمت گوشی و با خنده گفتم: هههه دیگه باید برم بای😊
لایو رو قطع کردم و داد زدم: تهیونگگگگگگگگ
تهیونگ با صدای جذابش بلند بلند خندید و فرار کرد و منم دنبال دوییدم
تهیونگ موهام رو شونه کرد و پرسید: چجوری دوست داری ببندمشون؟
لبخند زدم: موهامو برام بباف🙂❤
تهیونگ موهام رو میبافت که یهو یه فکری زد به سرم...
ا. ت: تهیونگگ نظرت چیه موهامو رنگ کنم!؟
تهیونگ: نخیر!
ا. ت: وا چرا!؟
تهیونگ: ا. ت....من تو رو همینجوری طبیعی دوست دارم...نمیخوام مثل اون دخترایی بشی که مصنوعین!
خندیدم: باشه
گوشیمو گرفتم دستم و لایو م رو شروع کردم.
لبخند زدم: سلام سلام قشنگااا
کامنت ها شروع شد: سلامم ا. تتت سلااممم سلااممم سلام عزیزممم واییی چقد خوشگلیییی
تهیونگ از پشت سرم بهشون دست تکون میداد... مثل فرشته...میدونستم همه چشما روشه...اون میدرخشید...همیشه! وقتی هم که اجرا میکنه انگار توی چشماش نوشته "به من نگاه کنید"
تهیونگ بقلم کرد و گفت: چیزی میخوای برات بیارم بخوری؟
خندیدم: نه ممنون
ولی کامنت ها همه داشتن خودشون رو میکشتن که براش خوراکی بیار😂
خندیدم: باشه برام خوراکی بیار
تهیونگ: چشمم مادمازل!!!
نگاهش کردم...عشق رو توی چشماش خوندم...
تهیونگ رو به گوشیم گفت: ا. ت همش بهم دشتور میدهه🥺💔(بچگونه گفت)
با تعجب بهش نگا کردم: تهیونگ!؟
تهیونگ شروع کرد به خندیدن: شوخی کردممم
بلند شدم: مطمئنی!؟؟؟ من کی بهت دستور دادم!؟ 😂
تهیونگ برای اینکه بیشتر حرصم دربیاد گفت: همیشه
با حرص به سمتش رفتم که یهو محکم منو گرفت بقل و بردم توی هوا....!
منو چرخوند و چرخوند و دراخر براید استایل گرفتمو....منو بوسید!
وقتی منو گذاشت زمین حسابی سرخ شده بودم...اصن نمیتونستم به تهیونگ نگاه کنم...
تهیونگ هیچی...لایو هنوز روشن بوددد!!!!
خاک برسرممم تهیونگگگگ
سریع رفتم سمت گوشی و با خنده گفتم: هههه دیگه باید برم بای😊
لایو رو قطع کردم و داد زدم: تهیونگگگگگگگگ
تهیونگ با صدای جذابش بلند بلند خندید و فرار کرد و منم دنبال دوییدم
- ۲۴.۶k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط