مرا ز کوی تو در خلد خانه لازم نیست
مرا ز کوی تو در خُلد خانه لازم نیست
برای صدرنشین، آستانه لازم نیست
ز روی خوب گذشتن خلاف رأی من است
مده نوید بهشتم، فسانه لازم نیست
اگر بها طلبد خون ناحقِ فرهاد
برای کشتن خسرو، بهانه لازم نیست
اگرچه خانهبهدوشم، ولی از این خجلم
که در طریقت درویش، خانه لازم نیست
منِ گذشته ز جان را کجا بُود غمِ رزق؟
که بهرِ طایرِ تصویر، دانه لازم نیست
بگو به خضر که چون عاقبت ببیاید مُرد
تلاشِ زندگی جاودانه لازم نیست
به کشوری که زند پادشاه رایتِ عدل
به حکمِ عقل، سپاه و خزانه لازم نیست
در این سراچه، به اسباب دل چه میبندی؟
که مرغ را به قفس، آشیانه لازم نیست
ز غم کناره کن «آتش»، که هست توسنِ عمر
-چو تندرو، دگرْشْ تازیانه لازم نیست...
برای صدرنشین، آستانه لازم نیست
ز روی خوب گذشتن خلاف رأی من است
مده نوید بهشتم، فسانه لازم نیست
اگر بها طلبد خون ناحقِ فرهاد
برای کشتن خسرو، بهانه لازم نیست
اگرچه خانهبهدوشم، ولی از این خجلم
که در طریقت درویش، خانه لازم نیست
منِ گذشته ز جان را کجا بُود غمِ رزق؟
که بهرِ طایرِ تصویر، دانه لازم نیست
بگو به خضر که چون عاقبت ببیاید مُرد
تلاشِ زندگی جاودانه لازم نیست
به کشوری که زند پادشاه رایتِ عدل
به حکمِ عقل، سپاه و خزانه لازم نیست
در این سراچه، به اسباب دل چه میبندی؟
که مرغ را به قفس، آشیانه لازم نیست
ز غم کناره کن «آتش»، که هست توسنِ عمر
-چو تندرو، دگرْشْ تازیانه لازم نیست...
- ۱.۱k
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط