بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز روز عجیبی براش بود ،روزیکه آرامش را از او گرفته بود ،دلهره و ناامیدی وجودش را در برگرفته بود ،مدام قیافه دکتر حبیبی در ذهنش می آمد هی با خود میگفت چرا او مبتلا شد نکنه منم بگیرم ،حالا خودم هیچی، زهرا ازم نگیره ،وای خدا چیکار کنم ؟یک لحظه به این فکر افتاد که استعفاءبده ، از فکری که به ذهنش آمده بود از خودش خجالت کشید بعد با خودش گفت تو مثلا چند سال پرستار نمونه شدی حالا میخوای جا بزنی ،الان که مردم بهت احتیاج دارند ،استغفار کرد ،ترس وناامیدی وجودش را در برگرفته بود ، هر وقت اینجوری میشد سراغ قرآن میرفت و از خدا میخواست که آرومش کنه ،قرآن را باز کرد آیه 40 سوره توبه اومد ،آیه را با خود زمزمه کرد،خیلی متوجه معناش نمیشد فقط آخر آیه ان الله معنا یه جورایی آرومش کرد ،به سراغ تفسیر نمونه رفت ، وقتی تفسیر را خواند ،با خودش گفت همیشه گرفتاری وبلا وسختی هست ولی باید بفهمم که خدا با ماست ،اصلا شاید این بلاها میخواد من رو که اسیر روزمرگی شدم به این برسونه که اگر خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیافتد ،بفهمم همه چیز دست خداست ومن خیلی کاره ای نیستم ،دوباره آیه را خواند اشک از چشماش سرازیر شد ،بلند ،بلند میگفت :خدایا منو ببخش که یادم رفته بود تو با منی ،فردا صبح قبل از ورود به بیمارستان تاملی کرد و زیر لب گفت ان الله معنا امید و آرامش همه وجودش را در برگرفت
#فاطمه_بزرگ_زاده #مدرسه_دانشجویی_قرآن_و_عترت #روایت_حُسن_مدرسه_حمد #قرآن_کریم #سوره_توبه #ویروس_کرونا #ما_کرونا_را_شکست_میدهیم #در_خانه_بمانیم
امروز روز عجیبی براش بود ،روزیکه آرامش را از او گرفته بود ،دلهره و ناامیدی وجودش را در برگرفته بود ،مدام قیافه دکتر حبیبی در ذهنش می آمد هی با خود میگفت چرا او مبتلا شد نکنه منم بگیرم ،حالا خودم هیچی، زهرا ازم نگیره ،وای خدا چیکار کنم ؟یک لحظه به این فکر افتاد که استعفاءبده ، از فکری که به ذهنش آمده بود از خودش خجالت کشید بعد با خودش گفت تو مثلا چند سال پرستار نمونه شدی حالا میخوای جا بزنی ،الان که مردم بهت احتیاج دارند ،استغفار کرد ،ترس وناامیدی وجودش را در برگرفته بود ، هر وقت اینجوری میشد سراغ قرآن میرفت و از خدا میخواست که آرومش کنه ،قرآن را باز کرد آیه 40 سوره توبه اومد ،آیه را با خود زمزمه کرد،خیلی متوجه معناش نمیشد فقط آخر آیه ان الله معنا یه جورایی آرومش کرد ،به سراغ تفسیر نمونه رفت ، وقتی تفسیر را خواند ،با خودش گفت همیشه گرفتاری وبلا وسختی هست ولی باید بفهمم که خدا با ماست ،اصلا شاید این بلاها میخواد من رو که اسیر روزمرگی شدم به این برسونه که اگر خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیافتد ،بفهمم همه چیز دست خداست ومن خیلی کاره ای نیستم ،دوباره آیه را خواند اشک از چشماش سرازیر شد ،بلند ،بلند میگفت :خدایا منو ببخش که یادم رفته بود تو با منی ،فردا صبح قبل از ورود به بیمارستان تاملی کرد و زیر لب گفت ان الله معنا امید و آرامش همه وجودش را در برگرفت
#فاطمه_بزرگ_زاده #مدرسه_دانشجویی_قرآن_و_عترت #روایت_حُسن_مدرسه_حمد #قرآن_کریم #سوره_توبه #ویروس_کرونا #ما_کرونا_را_شکست_میدهیم #در_خانه_بمانیم
۴.۱k
۲۷ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.