از زبان حر به اباعبدالله

از زبان حر به اباعبدالله

سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی

شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی
که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی

چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی

من آمدم که تو را با سپاه و تیر بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی

بگو چرا نشوم آب که دست یخ‌زده‌ام را
دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی

چنان تبسم گرمی نشانده‌ای به لبانت
که از دل نگرانم مجال آه گرفتی

رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت
تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
دیدگاه ها (۱)

داستان شگفت انگیز حرّ ابن یزید ریاحی را کتاب های مهمی مانند ...

محرم آمد...بنویسید حرام است به من شهریه هاصرف و نحو من اگر خ...

شب دوم محرمورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلاو روضه ...

چون صبح شد، امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرود آمد و نماز صبح خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط