غزل محرم

دوباره شعر و غزلهای من خدایی شد

به تن لباس سیه کرد و کربلایی شد



دوباره پرچم و بیرق ، دوباره سینه زدن

دوباره اشک عزا ، موسم گدایی شد



و آسمان شده سرشار بغض و دلتنگی

گمان کنم که نفس در نفس جدایی شد




تمام شهر پر از شور ، نوکری کردن

مدال سینه ی ما چاکران طلایی شد



بیا به مجلس عشاقِ سینه زن امشب

زمان معرفت و عشق و آشنایی شد



چه صبح فاجعه ای بود و عصر غمگینی

که شاه کرب و بلا تشنه لب فدایی شد



چه خطبه ای، چه نمازی، پیام عاشورا

برای خلق جهان منشاء رهایی شد



توسٌلم به حسین است و روز دیدارش

امید شاعر او بیت انتهایی شد


#محمد_دری_صفت
مهر1396
🖤💔🖤💔
https://t.me/mohamaddorisefat
دیدگاه ها (۱)

علی اکبر س

باران_ کربلا

شعر محرم

شعر محرم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط