دیکتاتور ...
بهم گفت تو که انقدر تو عشق و عاشقی خوب مشاوره میدی ، خودت تا حالا کسی رو دوست داشتی؟ گفتم چجور دوست داشتنی؟ گفت اینکه خنده ش از تو ذهنت پاک نشه.
اینکه وقتی می بینیش دست و پات رو گم کنی. اینکه وقتی تو زندگیت نباشه هیچ بودنی به چشم نیاد.
تو چشماش نگاه کردم و لبخند زدم.
بعد از چند لحظه زد زیر خنده و گفت چه سوالی پرسیدما... آخه توام مگه احساس داری دیکتاتور ... قهوه ت رو بخور.
شروع کردم به هم زدن قهوه ی بدون شکر!
اون نمی دونست خنده ش خیلی وقته از ذهنم پاک نمیشه.
نمی دونست دست و پا که هیچی ، وقتی می بینمش همه ی وجودم رو گم می کنم.نمی دونست چون تو زندگیم نیست هیچ بودنی رو نمی بینم.
-حسين حائريان 😍🌹🦋
اینکه وقتی می بینیش دست و پات رو گم کنی. اینکه وقتی تو زندگیت نباشه هیچ بودنی به چشم نیاد.
تو چشماش نگاه کردم و لبخند زدم.
بعد از چند لحظه زد زیر خنده و گفت چه سوالی پرسیدما... آخه توام مگه احساس داری دیکتاتور ... قهوه ت رو بخور.
شروع کردم به هم زدن قهوه ی بدون شکر!
اون نمی دونست خنده ش خیلی وقته از ذهنم پاک نمیشه.
نمی دونست دست و پا که هیچی ، وقتی می بینمش همه ی وجودم رو گم می کنم.نمی دونست چون تو زندگیم نیست هیچ بودنی رو نمی بینم.
-حسين حائريان 😍🌹🦋
۸.۸k
۳۰ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.