در بازی زندگی یاد میگیری

در بازی زندگی یاد میگیری؛
اعتماد به حرفای قشنگ بدون پشتوانه...
مثل آویختن به طنابی پوسیده‌ست...
یاد میگیری نزدیکترین ها به تو گاهی میتوانند دورترین ها باشند...
یاد میگیری؛
انقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی...
تا بتوانی یک روزی، تمام خودت را بغل کنی و بروی...
و در جایی که شنیده و فهمیده نشوی نمانی....
یاد میگیری؛
دیوار خوب است
و سایه درخت مطلوب است...

اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست...
دیدگاه ها (۲)

ای کاشلااقلدستم را می‌گرفتیتا حرارت عشقم را درک کنی!گرچهمیدا...

و زن‌هاتمامِ دردهایشان رادر آغوشِ مَردِ دلخواهشانفراموش می‌ک...

عزیز من..دوست داشتن که زورکی نیست!!!نمیتوانی کسی را به زور م...

تا شهریور روزهای سبزش را در تقویم ، می گُذرانَد ، تو هم بیا...

در بازی زندگی یاد می گیری:اعتماد به حرف های قشنگ بدون پشتوان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط