یه وقتی میشه که دلت یک شوق تازه،
یه وقتی میشه که دلت یک شوق تازه،
یک حال تازه میخواد، اما چیزی زنجیرت کرده که نمیدونی غمِ یا ترسی که به امید پیروز شده.
وقتی سنگینی غم روی دلت باشه، فقط همونجا نمیمونه.
میافته روی چهرهت، روی احساست و روی رفتارت.
اونوقت تو، اون تویی که باید باشی، نیستی.
یه وقتی به خودت میآی و میبینی از آدمِ درونت، از همونی که داره مچاله میشه به اندازهی یه غریبه فاصله گرفتی و کاری هم از دستت برنمیآد.
💔😔💔
یک حال تازه میخواد، اما چیزی زنجیرت کرده که نمیدونی غمِ یا ترسی که به امید پیروز شده.
وقتی سنگینی غم روی دلت باشه، فقط همونجا نمیمونه.
میافته روی چهرهت، روی احساست و روی رفتارت.
اونوقت تو، اون تویی که باید باشی، نیستی.
یه وقتی به خودت میآی و میبینی از آدمِ درونت، از همونی که داره مچاله میشه به اندازهی یه غریبه فاصله گرفتی و کاری هم از دستت برنمیآد.
💔😔💔
۲.۳k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.