با امروزسالهاست که رفته ای
با امروزسالهاست که رفته ای
باورِ من را
همراه با لباس هایت
در چمدانِ قهوهای چهار خانه ات جا دادی
و رفتی
... عکسم خودش را از آغوش عکسِ تو بیرون میکشد
و مینشیند روبرویِ جای خالیِ تو
رسالت تو این بود
که با یک فنجان قهوه
روبرویم بنشینی
و بگذاری تقسیم شوم در سطح بودن تو
با امروز هنوز خیلی مانده
تا آغوش گرمِ تو
تا گپ زدنها ... حیاطِ پشتی ... سیگار کشیدن ها
تا عکسهای جدید
خیلی مانده تا به هم رسیدن
اما
با محاسباتِ من
یک روز تو میآیی...
"بدون مخاطب,صرفا یک متن زیبا"
95/9/24
95/9/24
باورِ من را
همراه با لباس هایت
در چمدانِ قهوهای چهار خانه ات جا دادی
و رفتی
... عکسم خودش را از آغوش عکسِ تو بیرون میکشد
و مینشیند روبرویِ جای خالیِ تو
رسالت تو این بود
که با یک فنجان قهوه
روبرویم بنشینی
و بگذاری تقسیم شوم در سطح بودن تو
با امروز هنوز خیلی مانده
تا آغوش گرمِ تو
تا گپ زدنها ... حیاطِ پشتی ... سیگار کشیدن ها
تا عکسهای جدید
خیلی مانده تا به هم رسیدن
اما
با محاسباتِ من
یک روز تو میآیی...
"بدون مخاطب,صرفا یک متن زیبا"
95/9/24
95/9/24
- ۱.۱k
- ۲۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط