قلم در دست، فارغ از آداب نگارش! یادی از خاطرات ترک خورده!
قلم در دست، فارغ از آداب نگارش! یادی از خاطرات ترک خورده!!
قبل از هرچیز نام خدا، لذا تحریر میکنم
بسم الله الملک القدوس
سلام
.
روزهایی تو زندگی هست که هیچ وقت از یاد نمیره و هر سال باید یادآوری کرد.
این روزها هشتمین سالگرد شروع خدمت مقدس سربازی من و شروع یاد همبوووووووورجی هست.
.
!یاد سه شنبه اول اسفند هشتاد و پنج تهران! پل چوبی, میدان سپاه و معاونت وظیفه عمومی ناجا و اطلاع از محل آموزشی بخیر!
.
!!یاد روز پنج شنبه سوم اسفند 85، مرا 01 نزاجا و تقسیم توی یگانها بخیر!!
.
!!!یاد کلافه شدنها و تذکر دادنهای فرمانده میدان، تمرین رژه، سرپیچی از دستور و پا مرغی و دور زدن دور میل پرچم وسط میدون صبحگاه، ورزش کردنهای اجباری صبحها و بچه هایی که به بهانه پا درد از ورزش فرار میکردن و به پا طلایی ها معروف بودن، "یاد طبل بزرگ زیر پای چپ"، احسنتهای الکی! فرمانده میدان به هنگام رژه نافرم! گروهان ما و در جواب سپاس امیر و یا سپاس جناب گفتنها، بخیر!!!
.
!!!! یاد اردوی آموزشی تلو، جشن سردوشی و تقسیم نهایی در یگانهای اصلی محل خدمت بخیر!!!!
.
!!!!! یاد روز شروع خدمت در م ... بخیر، همانروزی که مثل آدمهای علاف منتظر بودیم تا در واحدهای تابعه معاونت ... تقسیم بشیم،
با شش نفر از دوستان همبووورجی با سایه ساختمان م ....، چرخیدیم و چقدر خندیدیم!!!!!
.
!!!!!! یاد جناب سرگرد اداری، پیک معاونت با اون موتور فکستنی و داغون عهد عتیقش وجناب سروان س... و اون باغچه سبزی کوچیکش!!! کنار م ... بخیر!!!!!!
.
!!!!!!! یاد نهستها!(غیبت)، دیگه نمیکشه ها، چو میگذردها!، ایست قسمت به احترام مقام مافوق، صبحانه های یواشکی! بین درختهای جلوی م.... بخیر!!!!!!!
.
!!!!!!!! یاد انتخاب شدن به عنوان ارشد، که بعدا فهمیدم عجب کلاهی سرم رفته بخیر!!!!!!!!
.
!!!!!!!!!یاد نبووووووووود کشیدنهای روزهای آخر خدمت بخیر!!!!!!!!!
.
.
راستی! همبوووووووورجی من, یادت بخیر!, دلت خوش و تنت سالم,
خیلی آقایی, هر جا هستی عاقبت بخیر باشی.
آمین
.
امضاء: !!!عباس!!! (بابای ترنم)
زمان: حوالی هفت و بیست دقیقه صبح شصت و یکمین روز از زمستان! بهاری!! تهران 1393
.
بعد از تحریر:
حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
.
پی نوشت: متن فوق که بخشی از خاطرات من در دوران خدمت مقدس سربازی بود، تقدیم به سرباز رشید و عزیز میهنم، آقا واحد دلاور و عزیز
قبل از هرچیز نام خدا، لذا تحریر میکنم
بسم الله الملک القدوس
سلام
.
روزهایی تو زندگی هست که هیچ وقت از یاد نمیره و هر سال باید یادآوری کرد.
این روزها هشتمین سالگرد شروع خدمت مقدس سربازی من و شروع یاد همبوووووووورجی هست.
.
!یاد سه شنبه اول اسفند هشتاد و پنج تهران! پل چوبی, میدان سپاه و معاونت وظیفه عمومی ناجا و اطلاع از محل آموزشی بخیر!
.
!!یاد روز پنج شنبه سوم اسفند 85، مرا 01 نزاجا و تقسیم توی یگانها بخیر!!
.
!!!یاد کلافه شدنها و تذکر دادنهای فرمانده میدان، تمرین رژه، سرپیچی از دستور و پا مرغی و دور زدن دور میل پرچم وسط میدون صبحگاه، ورزش کردنهای اجباری صبحها و بچه هایی که به بهانه پا درد از ورزش فرار میکردن و به پا طلایی ها معروف بودن، "یاد طبل بزرگ زیر پای چپ"، احسنتهای الکی! فرمانده میدان به هنگام رژه نافرم! گروهان ما و در جواب سپاس امیر و یا سپاس جناب گفتنها، بخیر!!!
.
!!!! یاد اردوی آموزشی تلو، جشن سردوشی و تقسیم نهایی در یگانهای اصلی محل خدمت بخیر!!!!
.
!!!!! یاد روز شروع خدمت در م ... بخیر، همانروزی که مثل آدمهای علاف منتظر بودیم تا در واحدهای تابعه معاونت ... تقسیم بشیم،
با شش نفر از دوستان همبووورجی با سایه ساختمان م ....، چرخیدیم و چقدر خندیدیم!!!!!
.
!!!!!! یاد جناب سرگرد اداری، پیک معاونت با اون موتور فکستنی و داغون عهد عتیقش وجناب سروان س... و اون باغچه سبزی کوچیکش!!! کنار م ... بخیر!!!!!!
.
!!!!!!! یاد نهستها!(غیبت)، دیگه نمیکشه ها، چو میگذردها!، ایست قسمت به احترام مقام مافوق، صبحانه های یواشکی! بین درختهای جلوی م.... بخیر!!!!!!!
.
!!!!!!!! یاد انتخاب شدن به عنوان ارشد، که بعدا فهمیدم عجب کلاهی سرم رفته بخیر!!!!!!!!
.
!!!!!!!!!یاد نبووووووووود کشیدنهای روزهای آخر خدمت بخیر!!!!!!!!!
.
.
راستی! همبوووووووورجی من, یادت بخیر!, دلت خوش و تنت سالم,
خیلی آقایی, هر جا هستی عاقبت بخیر باشی.
آمین
.
امضاء: !!!عباس!!! (بابای ترنم)
زمان: حوالی هفت و بیست دقیقه صبح شصت و یکمین روز از زمستان! بهاری!! تهران 1393
.
بعد از تحریر:
حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
.
پی نوشت: متن فوق که بخشی از خاطرات من در دوران خدمت مقدس سربازی بود، تقدیم به سرباز رشید و عزیز میهنم، آقا واحد دلاور و عزیز
۲.۲k
۰۱ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.