فردا صبح

فردا صبح:
ویو ا.ت:
از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست رفتم بیرون دیدم نیست
رفتم تو حیاط دیدم نشسته رو تاب و اروم اشک میریزه
ا.ت: عشقم؟؟
جونگ کوک: دارلینگ چرا بیدار شدی(پاک کردن اشکاش)
ا.ت:‌چرا گریه میکنی؟
جونگ کوک: مهم نیست
ا.ت ویو: بغلش کردم و گونشو سطحی بوسیدم
بهم بگو کوک
جونگ کوک: ا.ت منم یه روزی یه خانواده ای داشتم:)
ا.ت: چه بلایی سرشون اومد؟
جونگ کوک: تصادف کردن ولی الان ۱۰ ساله نفهمیدم کیه
ا.ت: بمیرم(گریه)
ا.ت: منم یه زمانی یه خانواده ای داشتم
که توسط عموم کشته شدن
عموم و بابام و مامانم زیاد باهم رابطه خوبی نداشتن یه جورایی از هم متنفر بودن
جونگ کوک: متاسفم
ا.ت: هعی این چیزارو ول کن مهم این که ما همو داریم و هیچوقت هم قرار نیست همدیگه رو ترک کنیم درسته؟
جونگ کوک: درسته بیب
ا.ت: حالا پاشو بریم صبحانه بوخوریم
دیدگاه ها (۱)

بچه ها من یه مدت نمیتونم فیکو ادانه بدمزیاد حالم اوکی:)

۶ سال بعد:ا.ت ویو: الان ۶ سال گذشته و من ۲۰ سالمهخیلی وقته پ...

ساعت ۳ شب: ا.ت ویو: وقتی جونگ کوک کارشو کرد بلافاصله خوابید ...

ا.ت: داره فشار میخوره از حسودیییجونگ کوک: بلههه همه روم کراش...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

تکپارتی از کوک درخواستی

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط