از پیروزی انقلاب یک ماه گذشت.چهره و قامت ابراهیم بسیار جذ
از پیروزی انقلاب یک ماه گذشت.چهره و قامت ابراهیم بسیار جذاب تر شده بود.هر روز در حالی که کت و شلوار زیبایی میپوشید بہ محل کار می آمد.محل کار او در شمال تهران بود.یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است!کمتر حرف میزد و تو حال خودش بود.بہ سراغش رفتم و با تعجب گفتم:
+داش ابرآم چیزی شده؟
-نہ،چیز مهمی نیست.
اما مشخص بود کہ مشکلی پیش آمده.گفتم:
+اگہ چیزی هست بگو،شاید بتونم کمکت کنم.
کمی سکوت کرد و بہ آرامی گفت:
_چند روزه کہ دختری بی حجاب توی این محلہ بہ من گیر داده!گفتہ تا تورو بہ دست نیارم ولت نمیکنم!
رفتم توی فکر بعد یہ دفعہ خندیدم!ابراهیم با تعجب سرش را بلند کرد و پرسید:
_خنده داره؟
+داش ابرام ترسیدم فکر کردم چی شده؟!
بعد نگاهی بہ قد و بالای ابراهیم انداختم و گفتم:
+با این تیپ و قیافہ کہ تو داری خیلے عجیب نیست...
گفت: یعنی چی ؟یعنی بہ خاطر تیپ و قیافم این حرف رو زده؟
لبخندی زدم و گفتم: شک نکن !
روز بعد تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت.با موهای تراشیده آمده بود محل کار،بدون کت و شلوار!فردای آن روز با پیراهن بلند بہ محل کار آمد!با چهره ای ژولیده تر،حتی با شلوار کردی و دمپائی آمده بود.
ابراهیم این کار را مدتی ادامہ داد .بالاخره از آن وسوسہ شیطانی رها شد..
.
#شهید_ابراهیم_هادے
+داش ابرآم چیزی شده؟
-نہ،چیز مهمی نیست.
اما مشخص بود کہ مشکلی پیش آمده.گفتم:
+اگہ چیزی هست بگو،شاید بتونم کمکت کنم.
کمی سکوت کرد و بہ آرامی گفت:
_چند روزه کہ دختری بی حجاب توی این محلہ بہ من گیر داده!گفتہ تا تورو بہ دست نیارم ولت نمیکنم!
رفتم توی فکر بعد یہ دفعہ خندیدم!ابراهیم با تعجب سرش را بلند کرد و پرسید:
_خنده داره؟
+داش ابرام ترسیدم فکر کردم چی شده؟!
بعد نگاهی بہ قد و بالای ابراهیم انداختم و گفتم:
+با این تیپ و قیافہ کہ تو داری خیلے عجیب نیست...
گفت: یعنی چی ؟یعنی بہ خاطر تیپ و قیافم این حرف رو زده؟
لبخندی زدم و گفتم: شک نکن !
روز بعد تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت.با موهای تراشیده آمده بود محل کار،بدون کت و شلوار!فردای آن روز با پیراهن بلند بہ محل کار آمد!با چهره ای ژولیده تر،حتی با شلوار کردی و دمپائی آمده بود.
ابراهیم این کار را مدتی ادامہ داد .بالاخره از آن وسوسہ شیطانی رها شد..
.
#شهید_ابراهیم_هادے
۳.۷k
۰۹ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.