جوجه اردک های بانگو . پارت ۲
موری سان : چرا دیر کردین ؟
دازای: ببخشید. یکم سرما خوردم 😊
موری : آها باشه . خب بزارین خلاصه بگم
آژانس گاراگاهی و مافیا بندر باهم صلح کردن
اما یک موضوع مهم هست که نمیشه ازش گذشت .
رامپو : خب ما باید از یه سریع مدارک مهم محافظت کنیم تا چیزی به هم نخوره به عبارتی اگه این مدارک دست شخص بدی بیوفته کل مافیا و آژانس کاراگاهی محکوم به نابودی .🙂 ( در حال چیپس خوردن)
دازای : وای ●~●
موری : ما واسه این به اصطلاح مائموریت شما دونفر انتخاب کردیم . منظورم شما هایین . دازای و چویا =_=
چویا : چی؟
دازای : هه هه 😀
موری : چویا سان میتونم با آکوتاگاوا جابهجات کنم؟!!!
چویا : آممم. نه نیازی نیس . (#لپاش_گل_انداخت)
فوکوزاوا : حواستون باشه نیاید وارد درگیری بشین . در هین مائموریت کسایی هستند که کمکتون می کنن.😑
--.........................--
دازای : خب چوچو کارمون از اینجا شروع میشه😃
چویا : چی میگی ما حتی نمیدونم باید چیکار کنیم ! به منم نگو چوچو !!!!!!
دازای : اوه بیخیال!!!!
................
دازای چویا رسیدن به مکان مائموریت.
.................
چویا : چی اینجا که یه سیرکه !!!
دازای : دازای جالب شد .....
نکول : سلام ! من نکول مدیر این سیرک هستم! از آشنایی باهاتون خوش بختم !
پس شما او هنرمند هایی هستین که در موردش حرف میزنن؟!!!☺
چویا : وات؟؟؟
_________________
خببب . اینم پارت دوم !
عکس شخصیت نکول هم میزارم براتون 😁
مایل به حمایت 🤌
نظر بدین و منتظر پارت بعدی باشید !😃🥰
دازای: ببخشید. یکم سرما خوردم 😊
موری : آها باشه . خب بزارین خلاصه بگم
آژانس گاراگاهی و مافیا بندر باهم صلح کردن
اما یک موضوع مهم هست که نمیشه ازش گذشت .
رامپو : خب ما باید از یه سریع مدارک مهم محافظت کنیم تا چیزی به هم نخوره به عبارتی اگه این مدارک دست شخص بدی بیوفته کل مافیا و آژانس کاراگاهی محکوم به نابودی .🙂 ( در حال چیپس خوردن)
دازای : وای ●~●
موری : ما واسه این به اصطلاح مائموریت شما دونفر انتخاب کردیم . منظورم شما هایین . دازای و چویا =_=
چویا : چی؟
دازای : هه هه 😀
موری : چویا سان میتونم با آکوتاگاوا جابهجات کنم؟!!!
چویا : آممم. نه نیازی نیس . (#لپاش_گل_انداخت)
فوکوزاوا : حواستون باشه نیاید وارد درگیری بشین . در هین مائموریت کسایی هستند که کمکتون می کنن.😑
--.........................--
دازای : خب چوچو کارمون از اینجا شروع میشه😃
چویا : چی میگی ما حتی نمیدونم باید چیکار کنیم ! به منم نگو چوچو !!!!!!
دازای : اوه بیخیال!!!!
................
دازای چویا رسیدن به مکان مائموریت.
.................
چویا : چی اینجا که یه سیرکه !!!
دازای : دازای جالب شد .....
نکول : سلام ! من نکول مدیر این سیرک هستم! از آشنایی باهاتون خوش بختم !
پس شما او هنرمند هایی هستین که در موردش حرف میزنن؟!!!☺
چویا : وات؟؟؟
_________________
خببب . اینم پارت دوم !
عکس شخصیت نکول هم میزارم براتون 😁
مایل به حمایت 🤌
نظر بدین و منتظر پارت بعدی باشید !😃🥰
۵۵۱
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.