پسرکی دو سیب در دست داشت

پسرکی دو سیب در دست داشت
مادرش گفت:
یکی از سیب هاتو به من میدی؟
پسرک یک گاز بر این سیب زد
و گازی به آن سیب !
لبخند روی لبان مادر خشکید!
سیمایش داد می زد که چقدر از پسرکش ناامید شده
اما پسرک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت:
بیا مامان!
این یکی ، شیرین تره!!!!
مادر ، خشکش زد
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود..!
هر قدر هم که با تجربه باشید
قضاوت خود را به تأخیر بیاندازید
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .

صلوات
دیدگاه ها (۲)

@ داستان واقعی تاجر چهار زنه @روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بو...

آنقدر قشنگه دلم نیومد شما نخونید ...انقدر قشنگه دلم نیومد شم...

ﺍﺯ رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ؟ﮔﻔت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎ...

باسلام به دوستان وبزرگوارهااین دوست خواهشی داشت که من براش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط