بگذار کمی روی شانه های دلت نفس تازه کنم...
راستی دلت را چند بار به من هدیه دادی؟ یادت هست!؟من بار اول زیر شاخه بید بود. که تو را بر دوش خاطراتم چرخاندم و تو شانه ات را بستی و ضربان قلبت را درآغوش زانوانت گرفتی .ندانستم که تو یا من و یا شاخه بید و یا شاید زانوی باغ لرزید.
حالا نگاه کن .. زمین می گرید .نه از غم و نه از من و نه از تو . زمین از شکاف فاصله ها می گیرید. اما .اما ...
و عشق فاصله ها را در خود می پیچد.
اینچنین است که تو و من از آغوش زمستان بیرون زدیم و سرما بیقراری دلهایمان را در تپش باورهایمان آتش زد و آتش بارور شد..
وحال تو تمام قد مناره شدی در نشیمنگاه قلبم... و تو.بوی تمام باغی وتو وو و تو.....
حالا نگاه کن .. زمین می گرید .نه از غم و نه از من و نه از تو . زمین از شکاف فاصله ها می گیرید. اما .اما ...
و عشق فاصله ها را در خود می پیچد.
اینچنین است که تو و من از آغوش زمستان بیرون زدیم و سرما بیقراری دلهایمان را در تپش باورهایمان آتش زد و آتش بارور شد..
وحال تو تمام قد مناره شدی در نشیمنگاه قلبم... و تو.بوی تمام باغی وتو وو و تو.....
۱۲.۹k
۲۰ مهر ۱۴۰۰