سناریو ترسناک

سناریو تـــــــرســـــــــنــــــــاکــ😱


داشتم با دختر خالم فیلم میدیدم خونه ی اونا بودیم و مامان و بایاش رفته بودن برای درختای باغشون آب بدن خونهی دختر خاله ی من دو واحده اون یکی واحد هم جضو واحد خودشونه یکهو از در اونور صدا اومد انگار یکی داشت در میزد رفتیم از سوراخ در نگاه کردیم ولــی هیچکس نبود از حال خونه صدا اومد صدای جیغ یه دختر بجه بود با وهشت منو دختر خالم دوییدیم اتاق و درو قفل کردیم وقتی داشام میدوییدم دختر خالم جلوم بود احساس کردم یکی با صدای بلند داره دنبالم میدوه وقتی رسیدیم اتاق در رو بلا فاصله پشت سرم قفل کردم بیست دقیقه گذشت منو دختر خالم یه صدایی از بیرون شنیدیم صدای شکستن یه لیوان یا یه پارچ آب بعد از درز در نگاه کردیم دیدیم گلدونی که ضرفش سفالیه چکستع اول فکر کردم باد انداخته ولی هیچ پنجره ای باز نبود و هیچ بادی هم ووجود نداشت در کمد خود به خود باز شد جیغ زدم و به دختر خالم گفتم که گوشه و کیلید خونه رو بردا ره و رفتیم بیرین بلافاصله دوستم کهه توی کوچه ی خونه ی دختر خالم اینا بود رفتیم قضیه رو توضیح دادم و زنگ زدیم مامان و بابای دختر خالم بعد اون اتفاق دیگه اونجا نروفتم ث بعد یک ماه اونا اسباب کشی کردن توی اون یک ماه دختر خالم میگفت وقتی از خاب بلند میشدم صدای عجیبی میومد انگار یکی داره کوکی رو عضیت میکنه(کوکی عروس هلندیشه) ولی وقتی از تخت میومدم بیزون هیچ کس توی خونه نبود و چند وقتیه که کوکی یه جا زل میزنه اتگار یکی اونجاس ولی هیچکس نبود میگفت وقتی کوکی رو رها میکردم پرواز میکرد و انگار داره یه جیزیو دنبال میکنه چند هفته قبل از اسباب کشیشون دویست دختر خالم با خاهر چهار سالش اومد خونشون دختر خالم میگفت خاهر کوچیکه ی دوستم که اسمش آنیسا هس به کنار کاناپه و کنار تختم اشاره میکرد و میگفت اون کیه ولی کسی اونجا نبود و ما میگفتین توهم زدی چند ساعت بعد آنیسا رفت و انگار دست یکیوگرفته اومد جلوی منو دوستم و گفت من با یه اسمز که معلوم نبود چی میگفت گفت میرن بازی کنم روز آخرکه بار خونشون اومده بود منم رفتم لحظات آخر که میخاتم درو ببندم که برم یه سایه ی سیاه دیدم بعد در های دستشویی پ اتاق دختر خالم باز و بسته شد خیلی وحشت زده در رو بستم و بدو بدو از پله ها اومدم پایین قضیه رو برا دختر خالم توضیح دادم بعد از دو،سه ماه بعدکسی که خونه ی قبلی دختر خالم اینا رو خریده بود زنگ زد که خونه تسخیر شدس و صدا های وحشت ناکی میاد الان خونه ی قبلی اونا پنج ساله که خالیه و هیچکس اونجا نیست همسایه رو برو ها میگه بعضی وقتا چراغ های باز و بسته میشه و یکی از پنجره زل زده هنوز هیچکس نمیدونه اونجا چه اتفاقی می افته
(این داستان بر اساس واقعیت نوشته شدخ) 😱😰
دیدگاه ها (۲)

دید دید دید در حال آنالیز دوست..... دوستی یافت نشد همه ولت ...

هیچ وقت هلالت نمیکنم سارا منو ول کردی فک کنم مردی کلا رفتی م...

🥺🥺🥺🥺🥺توی پینترست اینو پیدا کردمــــــــــممم خیــــــلی کیوت...

😱😱😱😱😱بابامو مجبور کردم بیست گیگ اینترنت بگیرهـــــــــــــــ...

سلام خوبیی من امروز امتحان داشتم مامانم هم معلم پیش دبستانی ...

عشق غیر منتظره پارت18

پارت ۱۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط