هر جا که حرفت شد همان دم گریه کردم
هر جا که حرفت شد همان دم گریه کردم
خود را به یک گوشه کشاندم گریه کردم
جای تو غم را بو کشیدم با نوازش
بر روی زانویم نشاندم گریه کردم
هر روز خوابیدم که شب بیدار باشم
هر شب نشستم شعر خواندم گریه کردم
باران که زد با بغض پشت رل نشتم
در التهاب شهر راندم ، گریه کردم
تا آشنایی دیدم از حال تو پرسید
جایت سلامت را رساندم ، گریه کردم
تار سفیدی بین موها دیدم امروز
آنقدر بر خود خیره ماندم ، گریه کردم
خود را به یک گوشه کشاندم گریه کردم
جای تو غم را بو کشیدم با نوازش
بر روی زانویم نشاندم گریه کردم
هر روز خوابیدم که شب بیدار باشم
هر شب نشستم شعر خواندم گریه کردم
باران که زد با بغض پشت رل نشتم
در التهاب شهر راندم ، گریه کردم
تا آشنایی دیدم از حال تو پرسید
جایت سلامت را رساندم ، گریه کردم
تار سفیدی بین موها دیدم امروز
آنقدر بر خود خیره ماندم ، گریه کردم
۱.۸k
۳۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.