🍃🌸 سید حمید میرافضلی، جَوون بـود و بـا کله ای پُر از بـاد
🍃🌸 #سید_حمید_میرافضلی، جَوون بـود و بـا کله ای پُر از بـاد
لاتهـای محله کلی ازش حساب میبردن،
خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش !
یـه روز مادرِآقـا حمید ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت:
بـرو دیگـه پـسرِمـن نیستـی، خستـه شـدم از بـس جـوابِ کـاراتـو دادم
همه ی همسایه هـا از دستش کلافـه بودن..
🍃روزی راننـده ی کـامیون کـه دوست حمید بـودازش میخواد باهـاش بـره جبهه میگه:
-حمیـد تـو نمیخـوای آدَم شی؟؟! بیابریم جبهه
+حمیـد میگه اونجا من رو راه نمیدن
راه میفتن به طرف جبهه، بین راه توجه حمیـد بـه یک وانت جلب میشه، پشت وانت زنی نشسته بود که نوزاد بغلش رو از پشت وانـت پرتاب میکنه بیـرون!!!
حمیـد غیرتش بـه جوش میـاد. شروع میکنه به دویـدن دنبـال وانـت، همینکـه رسید بـه مـاشین، پریدبـالا و پـرسید:
چی کار کردی با بچه ت زن؟!
زن سرش رو میندازه پایین و مثـل ابـر بهار گریه میکنه ومیگه: من نزدیک یـازده ماه اسیر عراقی ها بودم و ....!!
حمیـد میفته روی زانوهـاش با دست میکوبـه به سرش !!
گریه میکنـه، بـا اشک و ناله به راننده ی کامیون میگه من باید بـرگردم رفسنجـان،کـار دارم
سید حمید برمیگرده رفسنجـان، میره پیش دوستـاش میگه من دارم میرم جبهه!
شما هم بیائیـد!
خاک برسرمن و شما پاشیم بریم ناموسمـون در خطـره..!
اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت
🍃🌸به جبهـه کـه رسید کفشاشـو دادبه یکی دیگـه؛ تو جبهه کسی اونـو باکفش نـدیـد، میگفت:
اینجا خون شهدامـون ریخته شده حرمت داره ..
و معروف شـدبه #سید_پا_برهنه!!
اونقدر موند تا باشهید همت (سوار برموتور) به شهادت رسید.
📚کتاب #سید_پا_برهنه
🆔 @Agamahmoodreza
#عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #جذاب
لاتهـای محله کلی ازش حساب میبردن،
خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش !
یـه روز مادرِآقـا حمید ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت:
بـرو دیگـه پـسرِمـن نیستـی، خستـه شـدم از بـس جـوابِ کـاراتـو دادم
همه ی همسایه هـا از دستش کلافـه بودن..
🍃روزی راننـده ی کـامیون کـه دوست حمید بـودازش میخواد باهـاش بـره جبهه میگه:
-حمیـد تـو نمیخـوای آدَم شی؟؟! بیابریم جبهه
+حمیـد میگه اونجا من رو راه نمیدن
راه میفتن به طرف جبهه، بین راه توجه حمیـد بـه یک وانت جلب میشه، پشت وانت زنی نشسته بود که نوزاد بغلش رو از پشت وانـت پرتاب میکنه بیـرون!!!
حمیـد غیرتش بـه جوش میـاد. شروع میکنه به دویـدن دنبـال وانـت، همینکـه رسید بـه مـاشین، پریدبـالا و پـرسید:
چی کار کردی با بچه ت زن؟!
زن سرش رو میندازه پایین و مثـل ابـر بهار گریه میکنه ومیگه: من نزدیک یـازده ماه اسیر عراقی ها بودم و ....!!
حمیـد میفته روی زانوهـاش با دست میکوبـه به سرش !!
گریه میکنـه، بـا اشک و ناله به راننده ی کامیون میگه من باید بـرگردم رفسنجـان،کـار دارم
سید حمید برمیگرده رفسنجـان، میره پیش دوستـاش میگه من دارم میرم جبهه!
شما هم بیائیـد!
خاک برسرمن و شما پاشیم بریم ناموسمـون در خطـره..!
اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت
🍃🌸به جبهـه کـه رسید کفشاشـو دادبه یکی دیگـه؛ تو جبهه کسی اونـو باکفش نـدیـد، میگفت:
اینجا خون شهدامـون ریخته شده حرمت داره ..
و معروف شـدبه #سید_پا_برهنه!!
اونقدر موند تا باشهید همت (سوار برموتور) به شهادت رسید.
📚کتاب #سید_پا_برهنه
🆔 @Agamahmoodreza
#عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #جذاب
۵.۱k
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.