کام می گیرم
کام می گیرم
از لحظات جوانی ام ...
و دود می کنم...
ثانیه به ثانیه
آرزوهای شیرینم را...
که طعم تلخ قهوه گرفته است...
در هوایی...
که بوی تند سیگار می دهد...
در این ویرانکده ی مسکوت...
بر سر دو راهی افسوس و بغض...
ایستاده ام...
با قامتی شکسته...
در برابر چشمان مندرس زمان...
که ناامیدانه مرا نظاره می کند...
تا پیدا کنم پاسخی..،
برای همه ی دردهایم...
من...!؟
جوانی ام را..،
در میان کدامین؟؟؟
انتظار...
جا گذاشته ام....
از لحظات جوانی ام ...
و دود می کنم...
ثانیه به ثانیه
آرزوهای شیرینم را...
که طعم تلخ قهوه گرفته است...
در هوایی...
که بوی تند سیگار می دهد...
در این ویرانکده ی مسکوت...
بر سر دو راهی افسوس و بغض...
ایستاده ام...
با قامتی شکسته...
در برابر چشمان مندرس زمان...
که ناامیدانه مرا نظاره می کند...
تا پیدا کنم پاسخی..،
برای همه ی دردهایم...
من...!؟
جوانی ام را..،
در میان کدامین؟؟؟
انتظار...
جا گذاشته ام....
۳.۷k
۰۹ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.