از دختر همسایه هم معصوم تر داریم؟!
از دختر همسایه هم معصوم تر داریم؟!
با پنجره، بیپنجره، عمریست دیواریم
گه خورده! به احمد همین دیروز پا میداد!
وقتی که دنیا غصه را یکجا به ما میداد
از هیچ چی، با هیچ کس، تا هیچ جا رفتیم
این جاده خاکی بود و ما تا انتها رفتیم
«تا آخرش رفتیم و بد مصب تهش خوب است
فرق گناه و حال این یک پیک مشروب است!
یک دست پیک و دست دیگر داف همسایه!»
یک صندلی آن سوی دنیا بود، بیپایه
به بادها تکیه زدیم و پشتمان غم بود
با پشت گرمی طاقت آوردیم اگر کم بود
کم بود... اما نوشدارو بود قبل از تب
این دختره... سارا، عجب چیزیست لامصب!
اما رفیقش حیف، آن چیزی که باید نیست
هر چند در وقتش اگر لختش کنی، بد نیست!
بد بود، اما در نهایت بدترش رو کرد
که زندگی این حکم ها را آخرش رو کرد
با باد بودیم، آخرش بر باد هم رفتیم
من خوب یادم نیست، فاز شاد هم رفتیم؟!
که آخرش غم بود، ما عـَر میزدیم از درد
احمد... و روی شانهی سارا من ِ نامرد!
نامردمی کردیم و آخر زندگی کردیم
ما باختیم و جور دیگر زندگی کردیم
با خواب، با مشروب یا با داف همسایه!
تکیه زده بر صندلی خالی از پایه
که آخرش این درد با ما ماند و این سردرد
که اولش ما مرد بودیم و تهش نامرد!
یک بطری خالی شدیم و چند حرف مُفت
یک جمع از خود بی خود از بد مستیاش میگفت:
از دختر همسایه هم معصوم تر داریم؟!
با پنجره، بیپنجره، عمریست دیواریم!..
با پنجره، بیپنجره، عمریست دیواریم
گه خورده! به احمد همین دیروز پا میداد!
وقتی که دنیا غصه را یکجا به ما میداد
از هیچ چی، با هیچ کس، تا هیچ جا رفتیم
این جاده خاکی بود و ما تا انتها رفتیم
«تا آخرش رفتیم و بد مصب تهش خوب است
فرق گناه و حال این یک پیک مشروب است!
یک دست پیک و دست دیگر داف همسایه!»
یک صندلی آن سوی دنیا بود، بیپایه
به بادها تکیه زدیم و پشتمان غم بود
با پشت گرمی طاقت آوردیم اگر کم بود
کم بود... اما نوشدارو بود قبل از تب
این دختره... سارا، عجب چیزیست لامصب!
اما رفیقش حیف، آن چیزی که باید نیست
هر چند در وقتش اگر لختش کنی، بد نیست!
بد بود، اما در نهایت بدترش رو کرد
که زندگی این حکم ها را آخرش رو کرد
با باد بودیم، آخرش بر باد هم رفتیم
من خوب یادم نیست، فاز شاد هم رفتیم؟!
که آخرش غم بود، ما عـَر میزدیم از درد
احمد... و روی شانهی سارا من ِ نامرد!
نامردمی کردیم و آخر زندگی کردیم
ما باختیم و جور دیگر زندگی کردیم
با خواب، با مشروب یا با داف همسایه!
تکیه زده بر صندلی خالی از پایه
که آخرش این درد با ما ماند و این سردرد
که اولش ما مرد بودیم و تهش نامرد!
یک بطری خالی شدیم و چند حرف مُفت
یک جمع از خود بی خود از بد مستیاش میگفت:
از دختر همسایه هم معصوم تر داریم؟!
با پنجره، بیپنجره، عمریست دیواریم!..
۷۲۳
۰۵ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.