خستگی داشت کلافم میکرد سردی مه تو وجودم نشسته بود

خستگی داشت کلافم میکرد سردی مه تو وجودم نشسته بود .
صدای خش خش برگها حواصمُ به خودش جلب کرد...
خوب که تو مه خیره شدم ،دیدمش ...
بچه شم دنبالش بود، خیلی آروم راه می اومد ...
هرازچندگاهی بر می گشت پشت سرشُ یه نگاهی مینداخت...
بعد از این همه انتظار...
نمی‌تونستم چشمامُ رو این همه زیبایی ببندم ازش دست بکشم...
مارال زیبا
عروس جنگل
مادر مهربان
مادر...
...
سلاحمُ زمین گذاشتم
دیدگاه ها (۲)

السلام علیک ِ یا مادر

گریه کردم عقده از دل وا شود اما نشددر مدینه گشتم و گم گشته ا...

امام رضا (ع) می فرمایند:ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است، و...

برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفتبازار شوق پردگیان باز درگرفت...

yek tarafe part : 10

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط