جونگین ا/ت رو برداشت و برد روی تخت و دست و پاشو بست و لبا
جونگین ا/ت رو برداشت و برد روی تخت و دست و پاشو بست و لباس ا/ت رو در اورد ،سینه های ا/ت رو داخل دهنش کرد و گاز میزد و ا/ت ناله میکرد که جونگین تحریک شد اومد پایین و شکم ا/ت رو کلا کبود کرد ا/ت رو برگردوند و کمر،رانشو کبود کرد که طاقتش تموم شد یهو وارد ا/ت کرد اونقدر محکم تلمبه میزد که ا/ت زیرش جون میداد بعد از ۱۸ راند جونگین دست کشید و ا/ت رو بغل کرد خوابیدن صبح بیدار شدن ا/ت داشت میمرد لباساشونو پوشیدن رفتن دکتر که دکتر گفت ا/ت سه قلو حاملست ((ماشاالاه جونگین))و بعد با خوشحالی اومدن خونه
جونگین:اسم نینی هامونو چی بزاریم
ا/ت:نمیدونم
جونگین:به نظرت شبیه کی میشه.
ا/ت:من
جونگین:نخیر من
فردای ان روز ازدواج کردن
((پرش زمانی به ۹ ماه بعد))
ا/ت:جونگینننننننننننننننن
جونگین:چیه کر شدم
ا/ت:نینی هامون داره به دنیا میاد اههههه
جونگین:بدو بریم بیمارستان
ا/ت:اههههههههههههههههه
رفتن بیمارستان و بچه ها به دنیا اومدن ولی متاسفانه یکیشونو از دست دادن و الان بچه هاشون یه دختره یه پسر
((پرش زمانی ۸ سال بعد))
ا/ت:بچه ها بدویید مدرسه دیر شد
بچه ها:باشه مامانی رفتیم
سرویسشون اومد و بچه ها رفتن
جونگین:نظرت چبه بازم از اون کارا کنیم
ا/ت:فکر خوبیه
و بله دیکه نماز خوندن و ا/ت دوباره حاملست
جونگین:اسم نینی هامونو چی بزاریم
ا/ت:نمیدونم
جونگین:به نظرت شبیه کی میشه.
ا/ت:من
جونگین:نخیر من
فردای ان روز ازدواج کردن
((پرش زمانی به ۹ ماه بعد))
ا/ت:جونگینننننننننننننننن
جونگین:چیه کر شدم
ا/ت:نینی هامون داره به دنیا میاد اههههه
جونگین:بدو بریم بیمارستان
ا/ت:اههههههههههههههههه
رفتن بیمارستان و بچه ها به دنیا اومدن ولی متاسفانه یکیشونو از دست دادن و الان بچه هاشون یه دختره یه پسر
((پرش زمانی ۸ سال بعد))
ا/ت:بچه ها بدویید مدرسه دیر شد
بچه ها:باشه مامانی رفتیم
سرویسشون اومد و بچه ها رفتن
جونگین:نظرت چبه بازم از اون کارا کنیم
ا/ت:فکر خوبیه
و بله دیکه نماز خوندن و ا/ت دوباره حاملست
۱۴.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.