خدا که دلش به درد میاد از تنهایی

خدا که دلش به درد میاد از تنهایی
غصش که میگیره
برگ درختا ها رو رنگ می کنه
بعد اونا رو فرش خوش رنگ پیاده رو می کنه
خاطرات عاشقیش که یادش میاد
بغص می کنه
ابرای اسمان دلش سیاه میشه
دلش به درد میاد
رعد و برق میزنه چشماش٬
آه می کشه از عمق وجودش
میشه باد سرد پاییزی
اما دل عاشقش طاقت نمیاره
دلتنگی چیره میشه به طاقت مردانگیش
بارون چشماش تند تند میباره
همه درداشو فریاد میزنه


واسه همینه که میگن بارون پاییز می سوزونه دل ادم رو
چون که اشکای خداس که میریزه به وقت مرور خاطرات عاشقیش
دیدگاه ها (۱)

مراقب آدمهای "آرام" زندگیتان باشید،آنهایی که "گوش" میدهند،دی...

حتما نباید دوست داشتنتان رافریاد بزنید!!الزاما نباید جمله ی ...

خیلی قشنگهبه خدا گفتم! چرا مرا از خاک آفریدی؟ ...

یادم باشد که....ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﻬﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ را دﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ...

معتاد بود. به صدا... به آغوش... به طعم شراب لب های خوش رنگ ....

هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود یه روز بهش گفتم خوشبحالت......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط