خدا که دلش به درد میاد از تنهایی
خدا که دلش به درد میاد از تنهایی
غصش که میگیره
برگ درختا ها رو رنگ می کنه
بعد اونا رو فرش خوش رنگ پیاده رو می کنه
خاطرات عاشقیش که یادش میاد
بغص می کنه
ابرای اسمان دلش سیاه میشه
دلش به درد میاد
رعد و برق میزنه چشماش٬
آه می کشه از عمق وجودش
میشه باد سرد پاییزی
اما دل عاشقش طاقت نمیاره
دلتنگی چیره میشه به طاقت مردانگیش
بارون چشماش تند تند میباره
همه درداشو فریاد میزنه
واسه همینه که میگن بارون پاییز می سوزونه دل ادم رو
چون که اشکای خداس که میریزه به وقت مرور خاطرات عاشقیش
غصش که میگیره
برگ درختا ها رو رنگ می کنه
بعد اونا رو فرش خوش رنگ پیاده رو می کنه
خاطرات عاشقیش که یادش میاد
بغص می کنه
ابرای اسمان دلش سیاه میشه
دلش به درد میاد
رعد و برق میزنه چشماش٬
آه می کشه از عمق وجودش
میشه باد سرد پاییزی
اما دل عاشقش طاقت نمیاره
دلتنگی چیره میشه به طاقت مردانگیش
بارون چشماش تند تند میباره
همه درداشو فریاد میزنه
واسه همینه که میگن بارون پاییز می سوزونه دل ادم رو
چون که اشکای خداس که میریزه به وقت مرور خاطرات عاشقیش
- ۱.۹k
- ۱۵ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط