پارت رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید

پارت ۱۳ رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید
ساشا
برگشتم دیدم باباهه
نویسنده:[دستش درد نکنه]
بابا ساشا [بعدا معرف حضورتون میشه ]:پسرهی عنتر یاد نگرفتی ایم خواهرتو جار نزنی
ساشا :بابا خواهر من یکی بزرگترین وسرشناسترین مافیاهای قلب هستش ،بعدم دلیلی نداره توخونه اسمشو صدا نزنم اینجام به جز من شما وآرمی کس و بادیگارد ها وخدمه ها کسی دیگی نیست هست
بابا ساشا :آرمی چیه آرمیلا دیگه اسم دخترمو اونجوری نگی ها بکی حسابت با کرام الکاتبینه فهمیدی ؟
بعدا سری برای تاسف تکون داد وقدم برداشت که بره صدای آرمیلا رو شنیدم که داشت داد. میزد :بکشینیش حتمی بندازینش توی استخر اسید تمام استخر اسید مفهوم شدین
به سمت بابا برگشتم داد زدم
ساشا :بابا درب خروجی کدوم طرفه آرمیلا بدجور خشمی میترسم بکشتم
که یهو آرمیلا ازپشتم گفت
آرمیلا :سلام چلمنگ خان



نظرتون درباره لقب ساشا چیه
راستی ازکدوم رنگ چشما بیشتر خوشتون اومد
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱۳ رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید ساشا به سمت...

😁😁

رنگ چشمای آدرینا هیچ وقت کم رنگ ویا پرمگ نمیشه فقط وقتی که ع...

الان وقتی که توی نوره

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط