گفت جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره

...
_گفت : جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره
ولی از اون بدتر
اینه که عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه.
_گفتم : آره؛ اینجوری که آدمو خفه میکنه!
_گفت : میدونی؟ خیلیا توو جمعه شاعر شدن!
تو حالا چیزی توو جمعه ها نوشتی؟
_گفتم : من جمعه ها
رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره، با انگشت مینویسم :
"لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد"

#بابک
دیدگاه ها (۴)

‌‌مرا جواب می کند سکوت چشمهای توو باز تنگی نفس... و باز هم ه...

حرف از تو که میشوداین منم که به غنچه هاخندیدن می‌آموزم

چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوریبرآید از دلم آهی،بسو...

انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند..حتی از فاصله های...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط