سوز غریبی در نگاه آخرش بود
سوز غریبی در نگاه آخرش بود
رفتن ازاین دنیا تمام باورش بود
گاهی میان خانه اش دلتنگ باباست
گاهی به فکر بی کسی ِ همسرش بود
ازیادگار وخاطرات کوچه این بس
آثار سیلی بر رخ نیلوفرش بود
این روزهای آخرین در بین خانه
زینب انیس دردهای مادرش بود
از آن سفارش های آخر خوب پیداست
سهم تمام کربلا با دخترش بود
آن شب میان کوچه ها مولای مردان
بر روی دوشش نیمه ای از پیکرش بود
رفتن ازاین دنیا تمام باورش بود
گاهی میان خانه اش دلتنگ باباست
گاهی به فکر بی کسی ِ همسرش بود
ازیادگار وخاطرات کوچه این بس
آثار سیلی بر رخ نیلوفرش بود
این روزهای آخرین در بین خانه
زینب انیس دردهای مادرش بود
از آن سفارش های آخر خوب پیداست
سهم تمام کربلا با دخترش بود
آن شب میان کوچه ها مولای مردان
بر روی دوشش نیمه ای از پیکرش بود
۱۶۳
۳۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.