رستم از زابل پیام انتظاری داشته

رستم از زابل پیام انتظاری داشته
آن که عز و آبرو در سینه‌هامان کاشته

گفته فرزندان ایران تشنه همیاری‌اند
کی عزیزان دیارم لایق این خواری‌اند

خانه احساسشان درگیر سیل است وفنا
دست‌های جمله کوتاه است و مشغول دعا

«ما ز یاران چشم یاری داشتیم» اماچه دیر
می‌رسد بر گوش بالامنصبان داد و نفیر

نوشدارو مانده در پیچ وخم تردید و شک
رفته از حال و هوا سهراب‌های بی‌کلک

می‌رسد تهمینه از هر گوشه‌ای چشم‌انتظار
پس کی از این ابر پیدا می‌شود رنگ بهار

گوییا از زال باید خواست تا آتش زند
یک پر سیمرغ و تیری در کف آرش زند

تا گذارد در کمان تدبیر بکر و تازه‌ای
روی ما راهی گشاید،روزنی،دروازه‌ای

رستما اینجا همه دلداده‌اند و بی‌ریا
یک‌کمی خوابند وعاشق یک‌کمی هم سرهوا

چشم و قلب و سینه‌های جملگی سوی وطن
از برای عزتش پوشیده هر لحظه کفن

پس نباید مضطرب بود و پریشان و نژند
می‌رهد آهوی درد جمله حتما از کمند

جرعه‌ای صبر و ته یک استکان دلواپسی
از تو و از ما بسازد مرهمی بر بی‌کسی

وسع ما شعر و شعور است و سر سوزن وفا
مرد میدان تواَم ای پهلوان باصفا

باش با «راحم» که دم کرده شوید و شاتره
بهتر است از آن کباب کبک و تیهو و بره
#جواد_رحیمی
دیدگاه ها (۳)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط