علقمه گفتمو دیدم دلم از پا افتاد

علقمه گفتمو دیدم دلم از پا افتاد

یاد لب های علی اصغر و دریا افتاد

علقمه گفتم که سواری بی دست

تیر انقدر به او خورد که از پا افتاد

علقمه گفتم ودیدم که عمودی امد

ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد

شیری افتاد زپا هو همگی شیر شدن

گذر گرگ به اهوی حرم ها افتاد

وسط این همه سر نیزه وتیر

ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

السلام علیک یا ساقی عطاشی کربلا
دیدگاه ها (۲۱)

اومدم خداحافظی کنم بااقاالان پنجره فولاد ....

سلام اینجاوادی السلامهجاتون خالی بود...

فدای صداقت اون بی سوادی که وقتی ازش پرسیدند: عشق چند حرفه؟ گ...

اربعین ، کرب و بلایی نشدم میسوزملایقِ جود و عطایی نشدم میسوز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط