درنیست

درنیست
راه نیست
نه روز و نه آفتاب

ما بیرون زمان ایستاده ایم
با دشنه ی تلخی در گرده هایمان

هیچکس با هیچکس سخن نمیگوید
که خاموشی به هزار زبان در سخن است

در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای
و نوبت خودرا انتظار میکشیم  
بی هیچ خنده ای ...
.
#احمد_شاملو
#دنیای_بی_رحم
دیدگاه ها (۱)

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشتهمه ی طول سفر یک چمدان بستن بو...

مِثــــــ آخـــرین روز #شَــہریورہ ہَــمہ تَرسمـ ایـنہ بِرہ...

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﯼ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺷﯿﮑﯽ، ﺳﺲ ﺳﺎﻻﺩ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻧﺘﻮﯾﻢ ﺭﯾﺨﺖ ...

فـــدای ســـرت، نباشــه غمـــت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط