پرنده فر نمی رد بی ثمر بشود

پرنده فكر نمی كرد بی ثمر بشود
شبیه كاسه و بشقاب و میز و در بشود

كه رفته رفته اسیر شكستگی باشد
دچار منطق پوچ قضا قدر بشود

پرنده می اندیشید شب چه طولانی است
و او چه كار كند زودتر سحر بشود؟

و او چه كار كند این خطوط صاف و دقیق
به هم بریزد و دنیا وسیع تر بشود؟

نمی شود كه قفس آرزو كند یک بار
پرنده باشد و با باد هم سفر بشود؟

پرنده خنده تلخی به لب نشانده و گفت:
چه سود عمر كسی در قفس هدر بشود؟

پرندگی كه نباشد چه فرق خواهد كرد
بهار سر برسد یا بهار سر بشود؟

پرنده می خواهد آرزو كند ای كاش
فقط پرنده بماند، ولی اگر بشود

صدای هم همه‏ خانه باز اجازه نداد
كسی از این همه اندوه باخبر بشود

#خدیجه_رحیمی
دیدگاه ها (۶)

#دلنوشته_مرتضی💙🌼عشقم چه زیباست با#تووو فکر و خیالم که از تو ...

#دلنوشته_مرتضی💙🌼کنار دریا که میروم بودنت را بیشتر حس می کنمس...

امسال نیز یکسره سهم شما بهارما را در این زمانه چه کاریست با ...

#دلنوشته_مرتضی💙🌼 اخرین وصف دلم از تو که شاهنامه‌ ایستعاشقیِ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط