(پارت ۱۳)
(پارت ۱۳)
چند لحظه بعد گریه های هان وو به خنده های ریزریزکی تبدیل شد
هان وو : بابایییییی
کوک : خب بزرگ بود
تهیونگ : بهونه نیار ترسو بگو ترسیدم
کوک : نه خیرم منن نترسیدم
هان وو : دعوااااا دعواااا
مینهواز پایی داد زد : کوک عزیزم حالت خوبه
کوک : اره ممنونم
و اروم به تهیونگ گفت
کوک : ببین چه زنی دارم
نامجون : مگه با شما نیستم میگم بایاین پایییننننننننن
تهیونگ : کوک بیا بریم مثل اینکه برادر زنت بد جوری عصبیه
کوک با سرش حرف تهیونگ رو تایید کرد و با هان وو چرفتن پایین
نامجون : مینهو من دیگه میرم
مینهو : برارم خب میموندین برای ناهار
کوک از خدا خواسته گفت
کوک : خداحافظظظ
نامجون : باتو نبودم هویججججج
کوک که حرسش گرفته بود با سکوت نامجون رو راهی کرد
هان وو و تهیونگ : خداحافظ
نامجون : خداحافظ هان وو و اقای کیم
و رفت
ببخشید کم بود
چند وقت بود گوشیم در دسترس نبود و بعدش هم حجم درسام بشدت رفت بالا
چند لحظه بعد گریه های هان وو به خنده های ریزریزکی تبدیل شد
هان وو : بابایییییی
کوک : خب بزرگ بود
تهیونگ : بهونه نیار ترسو بگو ترسیدم
کوک : نه خیرم منن نترسیدم
هان وو : دعوااااا دعواااا
مینهواز پایی داد زد : کوک عزیزم حالت خوبه
کوک : اره ممنونم
و اروم به تهیونگ گفت
کوک : ببین چه زنی دارم
نامجون : مگه با شما نیستم میگم بایاین پایییننننننننن
تهیونگ : کوک بیا بریم مثل اینکه برادر زنت بد جوری عصبیه
کوک با سرش حرف تهیونگ رو تایید کرد و با هان وو چرفتن پایین
نامجون : مینهو من دیگه میرم
مینهو : برارم خب میموندین برای ناهار
کوک از خدا خواسته گفت
کوک : خداحافظظظ
نامجون : باتو نبودم هویججججج
کوک که حرسش گرفته بود با سکوت نامجون رو راهی کرد
هان وو و تهیونگ : خداحافظ
نامجون : خداحافظ هان وو و اقای کیم
و رفت
ببخشید کم بود
چند وقت بود گوشیم در دسترس نبود و بعدش هم حجم درسام بشدت رفت بالا
۳.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.