شبارزو ها پارت

#شب_ارزو _ها.                            #پارت_2

هعی

ویو ات)

مدرسه تموم شد و من به سمت خونه راه افتادم
من قراره سه روز دیگه از ایران برم ولی کارا هم قراره باهام بیاد و از این بابت خوشحالم
رسیدم خونه:

• سلام مامان، سلام بابا

م. ات: سلام عزیزم

ب. ات: خوش اومدی

•ممنون

هنوز مامان بابام نمیدونن که من دوست دارم ایدل بشم ولی من این کارو میکنم و به خودم قول دادم که معروف بشم

• میرم اتاقم

م. ات  برو دخترم

رفتم اتاقم و دراز کشیدم روی تخت   من سه روز دیگه اینجا نیستم، روی تخت خودم نیستم  پیش خانوادم نیستم، دلم خیلی براشون تنگ میشه

[فردا صبح]

با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و دیدم پیام اومده:

ناشناس: سلام، از گروه مهاجرتی........  پیام میدهم
متاسفانه پرواز شما از مبدا ایران به مقصد کره جنوبی زمان پرواز تغییر کرده است
امروز ساعت 12نیمه شب هواپیما راه می افتد، مشکلی ندارید؟

جواب دادم:

خیر، مشکل ندارم ممنون اطلاع دادید

هوففففففف بزار برم به مامان بابا بگم

•ماماننننن

م ات. بله

•پروازم ساعتش تغییر کرده افتاده امشب ساعت 12

م. ات. عهههه خب باشه وسایلاتو حاضر کن من به بابات و مدرست میگم

•باشه مرسیییییییی

م.ات. خواهش میکنم

ادامه دارد....

حمایتتتتت؟ ~_~