روز جهانی دختر مبار ک👌👌❤️
نوشتهٔ نرگس صرافیان طوفان به بهانه روز جهانی دختر:
ما هم دختر بودیم... ما که همیشه با هراس مواخذه شدن در خیابان قدم برداشتیم و دائما با اضطراب، رنگهای شاد و روشن پوشیدیم و همیشه نگران بودیم که کسی از راه برسد و سد راهمان شود و بابت چند تار موی افتاده از مقنعه بیرون، زیر شلاق کلمات و سنگینی نگاه حق به جانبش، تحقیرمان کند.
ما هم دختر بودیم، دختران چند سال قبل، دختران موزیکهای ممنوع و نگاههای گستاخِ بیگانه و سرهای از شرم به زیر انداخته. ما دختران خندههای با ملاحظه و چشمغرههای بیهوا و حرف و حدیثهای آشنا و بیگانه! ما دختران بازخواست شده برای جورابهای سفید و مقنعههای کوتاه و چندتار موی بیرون زده! ما دختران تعهدهای اجباری و اشک و التماسهای پشت دفتر مدیر و فریادهای ناظم و تحقیرهای پیاپی برای رنگ لباس و جنس جوراب و چند تار ابروی کم شده و مژههای چرا فر و چشمهای چرا زیبا و کفشهای چرا سفید؟! ما دخترانی که نیمی از خودباوری و هویتمان را پشت ورودی مدرسهها و دانشگاهها و ادارات و حرمها و ارشادها جا گذاشتیم و بخش عظیمی از سلامت روان و جسارتمان را برای تعصب و قوانین بیمنطق و متحجرانهی کسانی باختیم که حتی به علت رفتارهاشان فکر هم نمیکردند و از مطالعه و تفریح و لبخند افتادیم تا آنان احساس قدرت بیشتری کنند و عقدههای حقارتشان را در بارش اشکهای مدام از چشمهای بیگناه و محروم و ناگزیر ما جبران کنند...
ما هم دختر بودیم و روز و شبمان هیچوقت مبارک و بهخیر نبود!
ما هم دختر بودیم... ما که همیشه با هراس مواخذه شدن در خیابان قدم برداشتیم و دائما با اضطراب، رنگهای شاد و روشن پوشیدیم و همیشه نگران بودیم که کسی از راه برسد و سد راهمان شود و بابت چند تار موی افتاده از مقنعه بیرون، زیر شلاق کلمات و سنگینی نگاه حق به جانبش، تحقیرمان کند.
ما هم دختر بودیم، دختران چند سال قبل، دختران موزیکهای ممنوع و نگاههای گستاخِ بیگانه و سرهای از شرم به زیر انداخته. ما دختران خندههای با ملاحظه و چشمغرههای بیهوا و حرف و حدیثهای آشنا و بیگانه! ما دختران بازخواست شده برای جورابهای سفید و مقنعههای کوتاه و چندتار موی بیرون زده! ما دختران تعهدهای اجباری و اشک و التماسهای پشت دفتر مدیر و فریادهای ناظم و تحقیرهای پیاپی برای رنگ لباس و جنس جوراب و چند تار ابروی کم شده و مژههای چرا فر و چشمهای چرا زیبا و کفشهای چرا سفید؟! ما دخترانی که نیمی از خودباوری و هویتمان را پشت ورودی مدرسهها و دانشگاهها و ادارات و حرمها و ارشادها جا گذاشتیم و بخش عظیمی از سلامت روان و جسارتمان را برای تعصب و قوانین بیمنطق و متحجرانهی کسانی باختیم که حتی به علت رفتارهاشان فکر هم نمیکردند و از مطالعه و تفریح و لبخند افتادیم تا آنان احساس قدرت بیشتری کنند و عقدههای حقارتشان را در بارش اشکهای مدام از چشمهای بیگناه و محروم و ناگزیر ما جبران کنند...
ما هم دختر بودیم و روز و شبمان هیچوقت مبارک و بهخیر نبود!
۲۸.۰k
۱۹ مهر ۱۴۰۲