گیسوکمند part:22
گیسوکمند #part:22
درحالیکه بازومو گرفته بودم بسمتش قدم برداشتم چرا میخکوب شده اونجا اه من نباید اینجا میبودم ولی شانش ندارم ک با دیدن اسکلت پوسیده و گندیده خواستم جیغ بکشم دستشو گذاشت جلو دهنمو سرمو چسبوند ب سینش و بوی عطرشو نامحسوس به ریه ها فرستادم ولی فق یکم حالم خب شد گف :هییییسسسسس اصلن اگه بفکر جون خودت نیستی اما من هستم و اشکام ریخت خعلی بد بود ایی خدا نفسم بالا نمیومد و قفسه سینم از ترس بالا پایین میشد اینا چجور جونوری بودن لعنتیا چطور دلشون امده و کلافه و عصبی گفت ولت میکنم اما نباید جیغ بزنی ..اکی؟ک تند تند سری تکون دادم و ولم کرد تند تند نفس کشیدم زیرزمین هواشو محیطش جوری بود ک ادم حالت تهوع میگرف اما نفس من گرفته بود انقدر ک بطرز غیر نرمال نفس میکشیدم دستمو ب دیوار گرفتم ک نگران امد صمتمو گف ؛خُبی تو ؟ک دنبال اسپره میکشتم ک زود پیداش کردم و دو نفس کشیدم و گذاشتم رو قفسه سینم و چشامو بستم و گفتم :ن اصلن باید از اینجا...بریم حرفی نمیزد شاید بخاطر اینکه ی بچه چجوری اسم گرفته تعجب اور بوده براش ک بعد باصدای بی تفاوتش گف؛ منم دلخوشی از اینجا ندارم و نمیخام حتی ی صانیه هم اینجا بمونم اما شرایط اینطور بوده ولی من تا ادمام نیومده نمیرم ..اگ دوص داری خودت برو ی چش غره رفم بهش ک متوجه نشد انگار ن انگار همین دو دقه پیش نجاتش دادم باید میذاشم خفه میشد تا برام بلبولی نکنه ک ی لحضه برکشت طرفمو با حالت اخم الود و سرد گفت :اما من بت مدیون شدم ...نباید میشدم ولی حالا ک شده هرخاسته ای داری بعد این ک ازاینجا بیرون رفتیم میتونی ازم بخای پس از مدیون شدن بدش میومد و منم عادمی نبودم ب روش هعی بیارم ک بم مدیونی حالا خاسته و نقشه تا حالا به نفعه لئون بوده ولی بر اصر از دص دادن خون زیادم کم کم سرم گیج میزد و پاهام سست میشد دست خونمیو ب لباسم کشیدم ک گفت ؛بیا اینجا بشین سرپا باشی خب نیس با تردید بسمت نیمکت کهنه و فرسوده راهی شدم و نشستم
درحالیکه بازومو گرفته بودم بسمتش قدم برداشتم چرا میخکوب شده اونجا اه من نباید اینجا میبودم ولی شانش ندارم ک با دیدن اسکلت پوسیده و گندیده خواستم جیغ بکشم دستشو گذاشت جلو دهنمو سرمو چسبوند ب سینش و بوی عطرشو نامحسوس به ریه ها فرستادم ولی فق یکم حالم خب شد گف :هییییسسسسس اصلن اگه بفکر جون خودت نیستی اما من هستم و اشکام ریخت خعلی بد بود ایی خدا نفسم بالا نمیومد و قفسه سینم از ترس بالا پایین میشد اینا چجور جونوری بودن لعنتیا چطور دلشون امده و کلافه و عصبی گفت ولت میکنم اما نباید جیغ بزنی ..اکی؟ک تند تند سری تکون دادم و ولم کرد تند تند نفس کشیدم زیرزمین هواشو محیطش جوری بود ک ادم حالت تهوع میگرف اما نفس من گرفته بود انقدر ک بطرز غیر نرمال نفس میکشیدم دستمو ب دیوار گرفتم ک نگران امد صمتمو گف ؛خُبی تو ؟ک دنبال اسپره میکشتم ک زود پیداش کردم و دو نفس کشیدم و گذاشتم رو قفسه سینم و چشامو بستم و گفتم :ن اصلن باید از اینجا...بریم حرفی نمیزد شاید بخاطر اینکه ی بچه چجوری اسم گرفته تعجب اور بوده براش ک بعد باصدای بی تفاوتش گف؛ منم دلخوشی از اینجا ندارم و نمیخام حتی ی صانیه هم اینجا بمونم اما شرایط اینطور بوده ولی من تا ادمام نیومده نمیرم ..اگ دوص داری خودت برو ی چش غره رفم بهش ک متوجه نشد انگار ن انگار همین دو دقه پیش نجاتش دادم باید میذاشم خفه میشد تا برام بلبولی نکنه ک ی لحضه برکشت طرفمو با حالت اخم الود و سرد گفت :اما من بت مدیون شدم ...نباید میشدم ولی حالا ک شده هرخاسته ای داری بعد این ک ازاینجا بیرون رفتیم میتونی ازم بخای پس از مدیون شدن بدش میومد و منم عادمی نبودم ب روش هعی بیارم ک بم مدیونی حالا خاسته و نقشه تا حالا به نفعه لئون بوده ولی بر اصر از دص دادن خون زیادم کم کم سرم گیج میزد و پاهام سست میشد دست خونمیو ب لباسم کشیدم ک گفت ؛بیا اینجا بشین سرپا باشی خب نیس با تردید بسمت نیمکت کهنه و فرسوده راهی شدم و نشستم
۱۳.۰k
۲۸ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.