باز میان کوچه می پیچد صدای پای تنهایی

"باز میان کوچه می پیچد' صدای پای تنهایی،
باز به جانم می زند آتش غم شبهای تنهایی،

چنان وامانده ام درخود'که ازمن میگریزد غم
منم تصویر دلتنگی' منم معنای تنهایی،

چه می پرسی زحال من؟که من تفسیر اندوهم
سرم ماوای سوداها' دلم صحرای تنهایی،

در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفته
میان کوچه های شب' شدم همپای تنهایی،

شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم
صفایی کرده ام در آن شب زیبای تنهایی..."
دیدگاه ها (۱)

ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍاگر ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ؛ " ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ "ﻣﯿﺸﻮﺩ " ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ....

هرکی داره لایک کنه... ♥♥

ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ .......!!!ﻏﺰﻝ ﺧﺪﺍحاﻓﻈﯽﺍﺕ ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺮﮒ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﺍﻣ...

اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارمتورا نمی دهم از دست، تا توان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط