پانزدهمین شهید ماه افسران؛ شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالف
پانزدهمین #شهید_ماه افسران؛ شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری
yon.ir/elcNr
🔴 کار در فلافلی جوادین(ع)
توی خیابان شهید عجب گل مغازه فلافل فروشی داشتم. سال ۸۳ هادی که یک بچه مدرسهای،بود مرتب به مغازه من میآمد و فلافل میخورد و عاشق سُس فرانسوی بود.
یک روز به من گفت: آقاپیمان، من میتونم بیام پیش شما کار کنم و فلافل ساختن را یاد بگیرم؟ گفتم: مغازه متعلق به شماست، بیا.
از فردا هر روز به مغازه میآمد. خیلی سریع کار را یاد گرفت و استادکار شد.
چون داخل مغازه من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان کردم، دست و دلش خیلی پاک بود. خیالم راحت بود و حتی دخل و پولهای مغازه را در اختیار او میگذاشتم. در میان افراد زیادی که پیش من کار کردند هادی خیلی متفاوت بود. انسان کاری، باادب، خوش برخورد و از طرفی خیلی شاد و خنده رو بود. کسی از همراهی با او خسته نمیشد.
با اینکه در سنین بلوغ بود، اما ندیدم به دختر و ناموس مردم نگاه کند. باطن پاک او برای همه نمایان بود.
پیمان عزیز؛برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
yon.ir/elcNr
🔴 کار در فلافلی جوادین(ع)
توی خیابان شهید عجب گل مغازه فلافل فروشی داشتم. سال ۸۳ هادی که یک بچه مدرسهای،بود مرتب به مغازه من میآمد و فلافل میخورد و عاشق سُس فرانسوی بود.
یک روز به من گفت: آقاپیمان، من میتونم بیام پیش شما کار کنم و فلافل ساختن را یاد بگیرم؟ گفتم: مغازه متعلق به شماست، بیا.
از فردا هر روز به مغازه میآمد. خیلی سریع کار را یاد گرفت و استادکار شد.
چون داخل مغازه من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان کردم، دست و دلش خیلی پاک بود. خیالم راحت بود و حتی دخل و پولهای مغازه را در اختیار او میگذاشتم. در میان افراد زیادی که پیش من کار کردند هادی خیلی متفاوت بود. انسان کاری، باادب، خوش برخورد و از طرفی خیلی شاد و خنده رو بود. کسی از همراهی با او خسته نمیشد.
با اینکه در سنین بلوغ بود، اما ندیدم به دختر و ناموس مردم نگاه کند. باطن پاک او برای همه نمایان بود.
پیمان عزیز؛برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
۱.۷k
۰۶ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.