پنداشتی فکر کسی را در سرم دارم
پنداشتی فکر کسی را در سرم دارم؟
تا رد آغوش تو را بر پیکرم دارم
رفتی و قصرم ناگهان از پایه ویران شد
حالا به جای مرد، غم در لشکرم دارم
بعد از تو ای فاتح ترین سالار آغوشم!
سردارهای خائنی در کشورم دارم
باج و خراج از ملک من بیهوده می خواهند
از تو فقط یک اسم بر انگشترم دارم
دیگر نه غافلگیری یک بوسه در ایوان
نه خش خش پیراهنی پشت سرم دارم
بعدازتو دیگر عشق در قلبم نمی جوشد
آتشفشان مرده ای در بسترم دارم
دیگر نه خاتون غزل دیگر نه سلطانی...
این شعرها را از دعای مادرم دارم
شیرین خسروی
تا رد آغوش تو را بر پیکرم دارم
رفتی و قصرم ناگهان از پایه ویران شد
حالا به جای مرد، غم در لشکرم دارم
بعد از تو ای فاتح ترین سالار آغوشم!
سردارهای خائنی در کشورم دارم
باج و خراج از ملک من بیهوده می خواهند
از تو فقط یک اسم بر انگشترم دارم
دیگر نه غافلگیری یک بوسه در ایوان
نه خش خش پیراهنی پشت سرم دارم
بعدازتو دیگر عشق در قلبم نمی جوشد
آتشفشان مرده ای در بسترم دارم
دیگر نه خاتون غزل دیگر نه سلطانی...
این شعرها را از دعای مادرم دارم
شیرین خسروی
- ۳۲۵
- ۰۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط