پنداشتی فکر کسی را در سرم دارم

پنداشتی فکر کسی را در سرم دارم؟
تا رد آغوش تو را بر پیکرم دارم

رفتی و قصرم ناگهان از پایه ویران شد
حالا به جای مرد، غم در لشکرم دارم

بعد از تو ای فاتح ترین سالار آغوشم!
سردارهای خائنی در کشورم دارم

باج و خراج از ملک من بیهوده می خواهند
از تو فقط یک اسم بر انگشترم دارم

دیگر نه غافلگیری یک بوسه در ایوان
نه خش خش پیراهنی پشت سرم دارم

بعدازتو دیگر عشق در قلبم نمی جوشد
آتشفشان مرده ای در بسترم دارم

دیگر نه خاتون غزل دیگر نه سلطانی...
این شعرها را از دعای مادرم دارم


شیرین خسروی
دیدگاه ها (۳)

:-))

زمان زیادی گذشت تا ....فهمیدم.که همیشه اونی که میخوای نمیشه...

ﺑﯿﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﯼ ﯾﮏ ﺗﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻼﯾﻖ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ...

منمکه از دوست داشتنت دست بر نمی دارمنمرده ام اماپاهای رفتنم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط