لبخند میزنم

لبخنـد می‌زنم
روزم را بہ خدا می‌سپـارم
با عشـق و یادِ تــو پرده ها رو می‌زنم ڪنار
بہ ڪَل‌ها آب می‌دهم
چاے را دم می‌زارم و
میز صبحانہ را می‌چینم و
آرام آرام با لبخنـد میل می‌ڪنم
می‌روم بہ باغ قـدم‌زنان
بہ درخت‌ها و ڪَل‌ها و میوه‌ها
ســلام می‌دهم
و همہ را خبر می‌ڪنم از عاشـق بودنم


شیوا نظامی دوست
دیدگاه ها (۱)

تمامِ این پاییز راصرف گردآوری کلمه خواهم کردکه وقتی زمستان ر...

لب تو را که بخندی به حال و روزم سیب ...دل مرا که شود خـون ان...

هجران و شبِ وصل و غمِ تلخِ جداییدر ‌عشقِ تو دیدیم و شنیدیم و...

ترک دارد دلم همچون انارِ آخرِ پاییزهمه شبهایِ دلتنگی بدونِ ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط