تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک میان بودن و نا بودن امید فر

تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک میان بودن و نا بودن امید فردایی هراسی می رباید خواب از چشمت کسی، خورشید و صبح و نور را در باور روح تو ، میخواند و هنگامی که ترسی گنگ می گوید: رها گردیده، تنهایی و شب تاریکی اش را ، بر نگاه خسته می مالد طلوع روشن نوری به پلکت ، آیه های صبح می خواند کلام گرم محبوبی کمی نزدیک تر از یک رگ گردن ، به گوش ات نوای عشق میگوید: ........فقط خدا
دیدگاه ها (۱)

خدای خوبمم امروزم را به تو میسپارم. بہ مـن کمک کن تا آنچه را...

ندانی چرا این چنین من پریشم...ندانی که هر آن به دل ریش ریشم ...

یک نفر هست که از پنجره‌ها نرم و آهسته مرا میخواند گرمی لهجه ...

خدایا همنشینی عطا کن که در آن ملامت نباشد. خدایا حضوری عطا ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط