خورشید را بگو

خورشید را بگو
که نتابد ز پشت ابر

چون صبح من
به خنده‌ات آغاز میشود ...
دیدگاه ها (۲)

به دیدارم نمی‌آیی چرا؟ دلتنگ دیدارمهمین بود اینکه می‌گفتی وف...

نه هوس بودنه سیبیتو پَری، من آدم به هوایِ نَفَسَت من به زمین...

شب و تنهایی و یڪ جایِ خالیمڹ و اندوه و یڪ عشق خیالیڪمی بغض ...

درون خوابهاے من توپیدامےشوےهرشبوچون مـوےپـریشانـتتـوشیدامےشو...

حتی اگه امروز همه‌چی تاریک باشهبه یاد بیار که خورشید هیچ‌وقت...

صبح در کوچه ی مامنتظر خنده ی توست !وقت آن استکه خورشید مجدد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط