امام المتقین امیر الم منین علیه السلام در شب بیست و ی
امام المتقین امیر المؤ منین (علیه السلام ) در شب بیست و یکم ماه رمضان مقارن طلوع فجر به شهادت رسید، در حالی که از سن مبارک حضرتش 63 سال گذشته بود. در بیستم ماه رمضان اثرات سم در پاهای مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام ) ظاهر شد و پاهای مبارک ورم کرد. در شب بیست و یکم اثر زهر بر بدن مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام ) بسیار شد. حضرت فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و با آنها وداع نمود و وصیت های خود را فرمود. در آن شب هر چه خوردنی و آشامیدنی آوردند تناول نفرمود، ولبهای مبارکش به ذکر خدا حرکت می کرد، و مانند مروارید عرق از پیشانی نازنینش می ریخت و با دست مبارک خود آن را بر طرف می کرد.
به امام مجتبی (علیه السلام ) فرمود: تو را به برادرت حسین (علیه السلام ) وصیت می کنم . به فرزندان دیگر که از فاطمه زهرا (علیها السلام ) نبودند، فرمود: شما را وصیت می کنم به اطاعت از حسن و حسین . سپس فرمودند: ((خداوند شما را صبر نیکو کرامت فرماید. امشب از میان شما می روم و به حبیب خود محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله ) ملحق می شوم چنانچه مرا وعده داده است )). صدای گریه از اهل بیت بلند شد. آنگاه دستوراتی در مورد غسل ، کفن ، نماز و محل دفن به امام مجتبی (علیه السلام ) فرمودند و با امام حسین (علیه السلام ) و حضرت زینب (علیها السلام ) کلماتی از کربلاء فرمودند.
بعد از وداع با همگان دست و پای مبارک را به طرف قبله کشیدند و فرمودند: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، و چشمان مبارک را بستند و بهشت را به قدوم خویش مبارک فرمودند.
صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد. اهل کوفه که باخبر شدند، صدای شیون و ناله از تمامی شهر برخواست ، مانند روزی که پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از دنیا رفتند. در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لرزید و صدای تسبیح و تقدیس فرشتگان از هوا شنیده شد.
سپس مشغول غسل آن حضرت شدند. بعد از غسل و کفن ، امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) پشت سر تابوت را همانطور که حضرت فرموده بودند برداشته ، جلو تابوت خودش حرکت می کرد، تا در مکانی فرود آمد.
بعد از نماز بر آن حضرت توسط امام مجتبی (علیه السلام )، مقداری از زیر تابوت را کندند و قبری آماده یافتند که داخل آن لوحی مسی یا سفالی بود و بر آن نوشته شده بود: ((بسم الله الرحمن الرحیم ، این قبری است که نوح پیامبر برای بنده صالح خدا علی بن ابی طالب حفر نمود است )). بدن مطهر آن حضرت را دفن نمودند و حسب وصیت آن حضرت ، قبر مطهرش را مخفی نمودند تا در زمان هارون بر همگان معلوم شد.
وقتی خبر شهادت امیر المؤ منی (علیه السلام ) به عایشه رسید چنان خوشحال شد که بی اختیار شعری خواند و سپس گفت : چه کسی علی را کشت ؟ جواب دادند: ابن ملجم . گفت : خاک بر دهانش مباد (کنایه از اینکه خوب کاری کرد)
به امام مجتبی (علیه السلام ) فرمود: تو را به برادرت حسین (علیه السلام ) وصیت می کنم . به فرزندان دیگر که از فاطمه زهرا (علیها السلام ) نبودند، فرمود: شما را وصیت می کنم به اطاعت از حسن و حسین . سپس فرمودند: ((خداوند شما را صبر نیکو کرامت فرماید. امشب از میان شما می روم و به حبیب خود محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله ) ملحق می شوم چنانچه مرا وعده داده است )). صدای گریه از اهل بیت بلند شد. آنگاه دستوراتی در مورد غسل ، کفن ، نماز و محل دفن به امام مجتبی (علیه السلام ) فرمودند و با امام حسین (علیه السلام ) و حضرت زینب (علیها السلام ) کلماتی از کربلاء فرمودند.
بعد از وداع با همگان دست و پای مبارک را به طرف قبله کشیدند و فرمودند: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، و چشمان مبارک را بستند و بهشت را به قدوم خویش مبارک فرمودند.
صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد. اهل کوفه که باخبر شدند، صدای شیون و ناله از تمامی شهر برخواست ، مانند روزی که پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از دنیا رفتند. در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لرزید و صدای تسبیح و تقدیس فرشتگان از هوا شنیده شد.
سپس مشغول غسل آن حضرت شدند. بعد از غسل و کفن ، امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) پشت سر تابوت را همانطور که حضرت فرموده بودند برداشته ، جلو تابوت خودش حرکت می کرد، تا در مکانی فرود آمد.
بعد از نماز بر آن حضرت توسط امام مجتبی (علیه السلام )، مقداری از زیر تابوت را کندند و قبری آماده یافتند که داخل آن لوحی مسی یا سفالی بود و بر آن نوشته شده بود: ((بسم الله الرحمن الرحیم ، این قبری است که نوح پیامبر برای بنده صالح خدا علی بن ابی طالب حفر نمود است )). بدن مطهر آن حضرت را دفن نمودند و حسب وصیت آن حضرت ، قبر مطهرش را مخفی نمودند تا در زمان هارون بر همگان معلوم شد.
وقتی خبر شهادت امیر المؤ منی (علیه السلام ) به عایشه رسید چنان خوشحال شد که بی اختیار شعری خواند و سپس گفت : چه کسی علی را کشت ؟ جواب دادند: ابن ملجم . گفت : خاک بر دهانش مباد (کنایه از اینکه خوب کاری کرد)
- ۴.۶k
- ۰۷ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط