تو همان غم شیرینه حاله مغمومه منی اصلا بگذار برایت بگو

تو همان غم شیرینه حاله مغمومه منی... اصلا بگذار برایت بگویم که تو مثل شیرینی همان حبه قند گوشه ی دهانم در کنار چای تلخ روزگاری... همان یک قاشق شکر که به قهوه ی بدمزه ی دوریت اضافه میکنم و جرعه جرعه سر میکشم....
تو همان آب انار فصل پاییزی.. که ادم هی هوسش را میکند... اما برایش خوب نیست!
دست آخر هم یک لیوانش را سر میکشد و فشار رویایش می افتد...
تو مثل یک دانه زیتون اعلا کنار بشقاب غذا ، مثل اولین شکوفه ی سپید بهار و روز اول مدرسه به همان اندازه لذت بخشی.....
و همان اندازه امید دهنده....
اصلا بگذار برایت بگویم که به چه اندازه نبودنت هم مثل بودنت لذت بخش است...!!
میپرسی چرا!؟؟
آخر تو جای من نیستی... که مردت بگوید دلش برایت تنگ است و زنانگی ات را بکنی در همین جمله ودلت پربکشد که دراغوشش ارام بگیری.... آخر تو جای من نیستی......💋
#دخترافتاب
دیدگاه ها (۱)

آخرش یک شب از فرط تنهایی... ماه می آید به رخت خواابم ... هما...

شب که میشود،خیالش،حاکمِ تمام بود و نبودم میشود!خودش هم نمیدا...

‍ زل میزنم به صفحه ی گوشی ام... چه اسباب بازی تکراری ای شده ...

دردسری شده سفر کربلای من ...😢 😞 😭 😭 😭 😭

بعضی وقت‌ها باید، از همه چیزدست کشید بی اعتنا شد...!یک گوشه ...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط