عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید

عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید. 
کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند. 
جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود. 

کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ 
اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟ 

جغد خطاب به آنان گفت: 
عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد.
از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.

#زندگی ما #انسانها هم باید مثل #عقاب باشد، مهم نیست چقدر زنده ایم مهم این است به بهترین 
شکل #انسانی زندگی کنیم .
دیدگاه ها (۱)

...

یکرنگ باش

امشب ناپرهیزی کردم...چقدر ناپرهیزی خوبه (:

مجنون عشق به نشود جز به بوی یار #اللهم_عجل_لولیک_الفرج#انتظا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط