خاکریز خاطراتپدر و پسر
خاکریز خاطرات(پدر و پسر )
دلم سوخت وقتی دیدمش شبیه بابا شده
بود ،
خون ها را شسته بودن
ولی جای زخم ها و پارگی ها بود
جای کبودی ها ، خون مردگی ها .
تصاویر شهادت بابا و جهاد یکی شده بود
و یک لحظه به نظرم رسید
من دیگر نمیتوانم تحمل کنم
باز مادر ،
من و مصطفی را آرام کرد
صورت جهاد را بوسید و گفت:
((ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده
البته .....
البته هنوز به تکه تکه شدن علی اکبر
حسین (ع) نرسیده....))
🎤 راوی خواهر سردار شهید جهاد مغنیه
⚘نثار ارواح مطهر سرداران شهید
فرماندهان ارشد حزب الله لبنان #صلوات ⚘
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
دلم سوخت وقتی دیدمش شبیه بابا شده
بود ،
خون ها را شسته بودن
ولی جای زخم ها و پارگی ها بود
جای کبودی ها ، خون مردگی ها .
تصاویر شهادت بابا و جهاد یکی شده بود
و یک لحظه به نظرم رسید
من دیگر نمیتوانم تحمل کنم
باز مادر ،
من و مصطفی را آرام کرد
صورت جهاد را بوسید و گفت:
((ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده
البته .....
البته هنوز به تکه تکه شدن علی اکبر
حسین (ع) نرسیده....))
🎤 راوی خواهر سردار شهید جهاد مغنیه
⚘نثار ارواح مطهر سرداران شهید
فرماندهان ارشد حزب الله لبنان #صلوات ⚘
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
- ۳.۰k
- ۱۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط