کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود ثروتمندی مغروری به او رسید

کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمندی مغروری به او رسید وبا تکبر گفت:
بکار ؛

بکار که از تو کاشتن است وازما خوردن!
.
.
کشاورز نگاهی ب او انداخت و گفت: دارم یونجه میکارم!!!(´∀`)
دیدگاه ها (۵)

یه آقایی همیشه سر کوچمون رو چرخ دستی گوجه می فروشه ….از وقتی...

یاااایااااابه ، شابشات الدنیه اهنه و ماندری !!!!خخخخخخ

هفته پیش زن داییم تو سوپ خامه ریخته بود. خیلی خوشمزه شده بود...

امروز سوار تاکسی شدم، به راننده گفتم: چقدر میشه؟گفت: نمیدونم...

گناهکار ) ۱۲۰ part ات : چیزی نپسندیدم و نگرفتم چرا داری می‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط